مشفق کاظمی در سال 1281 خورشیدی در شهر تهران زاده شد. پدرش میرزا رضا نام داشت و تفرشی بود و مدتی کارمند وزارت داخله و وزارت مالیه. مشفق کاظمی رشته حقوق را در برلین خوانده بود و روزنامهنگار بود.
مشفق کاظمی، پس از پایان تحصیلاتش در مدرسه دارالفنون برای ادامه تحصیل به آلمان و سپس به فرانسه رفت و حقوق و علوم سیاسی خواند. به ایران که بازگشت، مدتی در وزارت فواید عامه مشغول به کار شد. در سال 1306 به عدلیه رفت و چندی بعد در سال 1312 به وزارت امور خارجه منتقل شد. در وزارت خارجه، مدتی رئیس دفتر بود. بعد رئیس تشریفات شد و سپس به معاونت این وزارتخانه رسید. مدتی هم وزیرمختار ایران در سوریه و سفیر ایران در هند بود. حدوداً 18 ساله بود که تهران مخوف را نوشت و چون در آن زمان پولی برای انتشارش به صورت کتاب نداشت، کتاب را برای روزنامه «ستاره ایران» فرستاد. سردبیر روزنامه، مایل تویسرکانی، با خواندن دستنویس این رمان، چنان به وجد آمد که رمان مشفق کاظمی را با آثار «ویکتور هوگو» و «آناتول فرانس» مقایسه کرد و تهران مخوف در این روزنامه به صورت پاورقی منتشر شد و مدتی بعد، به صورت کتابی مستقل و دو جلدی در آمد و اخیراً نیز، هر دو جلد آن در یک کتاب، از طرف انتشارات امیدفردا، بعد از سالها که از چاپ قبلی آن میگذرد، منتشر شده است. مشفق کاظمی همچنین در سال 1350 کتاب «روزگار و اندیشهها» را منتشر کرد؛ کتابی د وجلدی که شامل خاطرات اوست.
مشفق کاظمی رمان تهران مخوف را در سن هفده، هیجده سالگی نوشت و برای سردبیر روزنامه ستاره ایران فرستاد که در آنجا چاپ شد و بعداً به صورت کتاب درآمد.
انتشار تهران مخوف، در سال1301، کم و بیش همزمان بود با چند اتفاق ادبی مهم دیگر؛ یعنی انتشار شعر «افسانه» نیما یوشیج و مجموعه داستان «یکی بود یکی نبود» محمدعلی جمالزاده و نمایشنامه «جعفرخان از فرنگ آمده» حسن مقدم که هریک نقطه عطفی در ادبیات ایران بودند. زمینه حوادث جلد اول تهران مخوف، تهران پیش از کودتای 1299 است و نویسنده در جلد دوم کتاب، با عنوان «یادگار یک شب»، سرنوشت قهرمانان جلد اول را همزمان با وقوع این کودتا پی گرفته است. نوشتن این رمان، ظاهراً حدود دو سال و نیم طول کشیده است.
مشفق کاظمی در کتاب روزگار و اندیشهها، که جلال ستاری در «اسطوره تهران» قسمتهایی از آن را که به تهران مخوف مربوط است نقل کرده، درباره نوشتن این رمان، نامگذاری آن و نگاه تجددخواهان آن روزگار از آن مینویسد:
«یکی، دوبار صبح به منزل صادق مقدم میرفتم و در دالان زیر عمارت فوقانی منزلشان که به حیاط منتهی میشد و بسیار خنک بود، آنچه را نوشته بودم برای او و حسن مقدم میخواندم. حسن مقدم مرا بسیار تشویق و ترغیب میکرد و تنها به بعضی از قسمتهای حکایت مانند راه قم و تعویض دختر ف... السلطنه با کلفت در این راه، ایراد داشت چه آن را مناسب با یک رمان حقیقت نما نمیدانست، اما من چون به سلیقه هم میهنان بیشتر آشنایی داشتم، حاضر نشدم تغییری در آن بدهم. هنگامی که کتاب تمام شد، چندی درباره برگزیدن نام شایسته و مناسبی برای آن میاندیشیدم و عاقبت تحت تاثیر همان مناظری که در زندگی اجتماعی و سیاسی تهران آن روز در پیش چشمم میگذشت تهران مخوف را برگزیدم
مشفق کاظمی در سال 1356 بر اثر سانحه رانندگی در شهر پاریس درگذشت.
مسئولیتها و مقامها
عضو هیئت تحریریه مجلات ایرانشهر و فرنگستان
موسس و مدیر مجله ایران جوان
رایزن فرهنگی وزارتخانه
دبیر اول سفارت ایران در سوئد
ریاست کل تشریفات وزارت امور خارجه
آثار
یادگار یک شب
تهران مخوف
گل پژمرده
رشک پربها
روزگار و اندیشهها
کلمات کلیدی مطلب: مقالات | مقالات علمی و آموزشی | مشاهیر و شخصیت ها
کریستوفر پل گاردنر، کارآفرین، سرمایه گذار و سهامدار آمریکایی، نمونه بارز افرادی است که تسلیم مشکلات زندگی نمی شوند و با تلاش و پشتکار خود از فرش به عرش می رسند. در اوایل دهه 1980 گاردنر با فقر و تنگدستی دست و پنجه نرم می کرد و برای بزرگ کردن پسر کوچکش با مشکلات فراوان روبرو بود. دوران کودکی او با فقر، ترس، بی خانمانی و خشونت پدرخوانده در هم آمیخته بود. اما با تمام این سختی ها، مادر و یکی ازدایی های گاردنر الهام بخش زندگی او بودند و به او یاد دادند که چگونه خود را باور کند و با سختی ها بجنگد. گاردنر هشت ساله بود که مادرش را دستگیر کردند و به زندان فرستادند. جرم او به آتش کشیدن خانه برای کشتن شوهرش بود. در همان زمان دایی گاردنر در رودخانه می سی سی پی غرق شد و گاردنررا با مشکلات زندگی تنها گذاشت.
گاردنر در زندگی مشترک هم توفیق چندانی نداشت. وقتی گاردنر از تحصیل در رشته پزشکی منصرف شد، همسر اولش او را تنها گذاشت. گاردنر دو سال بعد با همسر دومش که دانشجوی دندانپزشکی بود آشنا شد و مدتی بعد صاحب پسری شد که نام او را کریستوفر گاردنر گذاشت.
در آن زمان گاردنر در یک آزمایشگاه کار می کرد. درآمد او ناچیز بود و به هیچ عنوان برای یک خانواده سه نفره کافی نبود. چهار سال بعد گاردنر به فروش تجهیزات پزشکی روی آورد تا از این طریق بتواند درآمد خود را افزایش دهد. اما نقطه عطف زندگی او ملاقات با باب بریدگز بود، مردی با ظاهری آراسته و یک فراری قرمز که گاردنر را به دنیای تجارت معرفی کرد. گاردنر که شیفته شخصیت و طرز زنگی بریدگز شده بود، به عنوان کارگزار سهام همکاری خود را با بریدگز آغاز کرد و بعدها توانست یک دستگاه فراری –چیزی که مدت ها آرزویش را در سر می پروراند- از بسکتبالیست مشهور مایکل جردن بخرد.
اما ازدواج دوم گاردنر هم چندان موفقیت آمیز نبود . زندگی مجدداً چهره سخت خود را به گاردنر نشان داده بود و او ناچار تمام طول روز را به کار و تلاش می گذراند. اما در سال 1982 تلاش و پشتکار او نتیجه داد و گاردنر پس از شرکت در آزمون ورودی به عنوان کارمند دائمی وارد شرکت ِ Dean Witter Reynolds (یک شرکت مشهور آمریکایی در زمینه سهام) شد.
پنج سال بعد گاردنر با سرمایه اندکی که داشت (10000 دلار) و با یک میز چوبی کوچک، شرکت خود را تحت عنوان گاردنر ریچ و همکاران در شیکاگو راه اندازی کرد. در سال 2006 گاردنر در معامله ای چندین میلیون دلاری ، سهام خود را درگاردنر ریچ فروخت وشرکت بین المللی خود را در نیویورک، شیکاگو و سان فرانسیسکو تاسیس کرد.
گاردنر اکنون یکی از کارآفرینانی است که در فعالیت های خیریه شرکت فعال دارد و 50 میلیون دلار صرف کمک به خانواده های کم درآمد، رفاه کودکان ، ساخت مسکن و ایجاد فرصت های شغلی کرده است.
در سال 2006 داستان زندگی اودر فیلمی به نام " در جست و جوی خوشبختی" با کارگردانی گابریل موچیانو به تصویر کشیده شد که با موفقیت بسیار همراه بود.
منبع دریافت این مطلب : برترین ها
پائولو کوئلیو (paulo coelho) در سال 1947، درخانوادهای متوسط به دنیا آمد.
پدرش، مهندس بود و مادرش، خانهدار. وی درهفت سالگی، به مدرسه عیسویهای سن ایگناسیو در ریودوژانیرو در برزیل رفت. تاثیر این محیط بر او، این بود که تصمیم گرفت نویسنده شود و اولین جایزه ادبی خود را در مسابقه شعر مدرسه بهدستآورد. مدتی بعد، برای روزنامه دیواری مدرسه خواهرش- سونیا - مقالهای نوشت که آن مقاله هم جایزه گرفت.
والدین پائولو، چون میخواستند فرزندشان مهندس شود، سعی میکردند شوق نویسندگی را در او از بین ببرند. آشنایی پائولو با کتاب مدار راسالسرطان (هنری میلر)، روح طغیان را در او برانگیخت و باعث شد پا روی خواستههای خانواده بگذارد. پدرش رفتار او را ناشی از بحران روانی دانست و به همین علت پائولو تا 17 سالگی، دو بار در بیمارستان روانی بستری شد.
کمی بعد، پائولو با یک گروه تئاتری آشنا شد و همزمان، به روزنامهنگاری رویآورد. از نظر طبقه متوسط راحتطلب آن دوران، تئاتر سرچشمه فساد اخلاقی بود. به این بهانه وی برای بار سوم در بیمارستان بستری شد. اما با تشخیص پزشک مبنی بر دیوانه نبودن، وی سرگشتهتر و آشفتهتر از قبل، از بیمارستان مرخص شد.
پائولو بعد از این جریان، کتاب «ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد» را نوشت که سال 1988 در برزیل منتشر شد. این کتاب باعث شد، سال بعد قانونی در کنگره به تصویب برسد(ممنوعیت پذیرش بیرویه بیماران روانی در بیمارستانها) که 10 سال بلاتکلیف مانده بود.
پائولو در 26سالگی به این نتیجه رسید که به اندازه کافی زندگی کرده و دیگر میخواهد طبیعی باشد. در یک شرکت تولید موسیقی مشغول به کار شد و پس از آشنایی با زنی، بااو ازدواج کرد. آنها سال 1977 به لندن رفتند و پائولو شروع به نوشتن کرد، اما موفقیت چندانی به دست نیاورد. سال بعد به برزیل برگشتتند و همسرش از او جدا شد. مدتی بعد با دوستی قدیمی به نام کریستینا اویتیسیکا ملاقات کرد که منجر به ازدواج آنها شد و هنوز باهم زندگی میکنند.
وی بعد از یک سفر زیارتی، در سال 1987 کتاب خاطرات یک مُغ را نوشت. یک ناشر کوچک برزیلی این کتاب را چاپ کرد و فروش نسبتا خوبی داشت، اما با اقبال کمی از سوی منتقدان روبهرو شد.
کوئلیو در سال 1988 کتاب کیمیاگر را نوشت. کتابی کاملاً نمادین که کلیه مطالعات 11 ساله وی را درباره کیمیاگری، در قالب داستانی استعاری خلاصه میکرد. داستان کتاب درباره چوپانی اندلسی به نام سانتیاگو است که زادگاهش را در اسپانیا رها میکند و به شمال افریقا میرود تا گنجی را در حوالی اهرام بیابد. موفقیت کیمیاگر در ایالات متحده، آغاز فعالیت بینالمللی پائولو بود. تهیهکنندگان متعددی از هالیوود، علاقه زیادی به خرید امتیاز ساخت فیلم از روی این کتاب نشان دادند و سرانجام، شرکت برادران وارنر درسال1993، این امتیاز را خرید. کیمیاگر، رکورد فروش تمام کتابهای تاریخ نشر برزیل را شکست و حتی نامش در کتاب رکوردهای گینس نیز ثبت شد.
پائولو در سال1990، کتاب بریدا را منتشر کرد که در آن، درباره عطایای هر انسان صحبت میکرد. بریدا، داستان یک دختر جوان ایرلندی است که میخواست جادوگر باشد. بریدا ناچار است میان دو سنت کهن، یکی را برگزیند. این کتاب با استقبال زیادی مواجه شد و باعث شد کیمیاگر و خاطرات یک مغ نیز دوباره مورد توجه قراربگیرند. در مدت کوتاهی، هرسه کتاب در صدر فهرست کتابهای پرفروش برزیل قرارگرفت.
انتشار کتاب کنار رود پیدرا نشستم و گریستم در سال 1994، موفقیت بینالمللی پائولو را تثبیت کرد. در این کتاب، پائولو درباره بخش مادینه وجودش صحبت کرده است. این اثر، خوانندگان بسیاری را در سراسر جهان مسحور خود کرده است.
در سال 1996، انتشارات ابژتیوای برزیل، حق امتیاز کتاب کوه پنجم را خرید و یک میلیون دلار پیشپرداخت داد. این رقم، بالاترین مبلغ پیشپرداختی است که تا کنون به یک نویسنده برزیلی پرداخت شده است. همان سال، پائولو نشان شوالیه هنر و ادب را از دست فیلیپ دوس بلازی، وزیر فرهنگ فرانسه دریافت کرد. پائولو در همان سال به عنوان مشاور ویژه برنامه همگرایی روحانی و گفت و گوی بین فرهنگها برگزیده شد.
وی در سال 1997، کتاب مهمش راهنمای رزمآور نور را منتشر کرد. این کتاب، مجموعهای از افکار فلسفی اوست که به کشف رزمآور نور درون هر انسان کمک میکند. کتاب راهنمای رزم آور نور مشتمل بر مجموعهای از اندیشههای فلسفی و قصههایی است که قلب سالکان را در هرجای دنیا به وجد میآورد. این کتاب، تا کنون کتاب مرجع میلیونها خواننده شده است.
در مارس سال 1999، نشریه ادبی لیر، پائولو کوئلیو را دومین نویسنده پرفروش جهان، در سال 1998 اعلام کرد. همان سال وی جایزه معتبر کریستال را از انجمن جهانی اقتصاد دریافت و دولت فرانسه، نشان لژیون دونور را به او اهدا کرد.
در ماه مه 2000، پائولو به ایران سفر کرد. او اولین نویسنده غیرمسلمانی بود که بعد از انقلاب به ایران سفر میکرد. او از سوی مرکز بینالمللی گفتوگوی تمدنها، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و انتشارات کاروان، دعوت شده بود. پائولو با انتشارات کاروان قرارداد همکاری بست و با توجه به این که ایران عضو معاهده بینالمللی حق مولف نیست، او اولین نویسندهای بود که رسما از ایران حقالتالیف دریافت میکرد.
در سپتامبر2000 ، رمان شیطان و دوشیزه پریم، همزمان در ایتالیا، پرتغال، برزیل و ایران منتشر شد. همین کتاب سال بعد در بسیاری از کشورهای جهان منتشر شد و در30 کشور درصدر کتابهای پرفروش قرارگرفت و جایزه بامبی، یکی از معتبرترین و قدیمیترین جوایز ادبی آلمان را دریافت کرد.
در سال 2002 همزمان چهار کتاب (شیطان و دوشیزه پریم، کیمیاگر، کتاب راهنمای رزمآورنور و کوه پنجم) او در فهرست پرفروشترین کتابها در روسیه قرارگرفت. همان سال پائولو جایزه هنر پلانتاری را از باشگاه بوداپست در فرانکفورت دریافت کرد و بیل کلینتون، پیام تبریکی برای او فرستاد. در همین سال ، معتبرترین نشریه ادبی پرتغالی به نام ژورنال دلتراس، اعلام کرد که فروش کیمیاگر، از هر کتاب دیگری در تاریخ زبان پرتغالی بیشتر بوده است.
پائولو کوئلیو را که کتابهایش از پرفروشترین، پرخوانندهترین و تاثیرگذارترین کتابها است، از پدیدههای پایان قرن بیستم به شمار میآورند. برخی او را کیمیاگر واژهها میدانند، و برخی پدیدهای عامهپسند. کتابهای او به 56 زبان منتشر شده و در 150 کشور خواننده دارد.
منبع دریافت این مطلب : همشهری آنلاین