راهنمایی سن به سن برای دروغ گفتن

راهنمایی سن به سن برای دروغ گفتن

بله بچه ها دروغ می گویند. (اما بزرگترها هم دروغ می گویند). خبر خوب: اگر والدین یک رهبری قوی بر سیاست نه به دروغ گفتن داشته باشند، اکثر بچه ها یاد می گیرند که مستقیم و بی حاشیه صحبت کنند.

والدین به عنوان الگوی اصلی در زندگی کودکان نقش مهمی در صداقت فرزندانشان دارند. زمانیکه پای گفتن حقیقت وسط باشد، والدین بیشترین نفوذ را دارند. همانطور که کودکان بالغ شده و درک پیچیده تری از آداب اجتماعی به دست می آورند، والدین باید به کودکان کمک کنند تا تفاوت بین دروغ های مصلحتی ای که گفته شده تا مردم را اذیت نکند ودروغ هایی که عدم صداقت را نشان می دهد را درک کند.

برای مشاهده ادامه مطلب اینجا http://tizland.ir/show/?id=4343 کلیک کنید 

5 روش برای اینکه فرزندتان به حرف شما گوش کند

 5 روش برای اینکه فرزندتان به حرف شما گوش کند

اگر فرزندتان مدام شما را نادیده می گیرد، ما راه هایی برای جلب توجه او داریم.

بدون اینکه عصبانی شوید به هدف خود برسید

بخاطر داشته باشید آن کودک پر حرف قابل ستایشی که تا چند وقته پیش مورد محبت و توجه شما بود و شما را به عنوان یک دوست درجه یک و قابل اعتماد می دانست، در حال حاضر اغلب مانند یک نوجوان عینکی به نظر می رسد که خیلی هنرمندانه شما را نادیده گرفته و حتی به ساده ترین شکل ممکن درخواستش را به یک تکرار ذهنی ("لطفا تلویزیون را خاموش کن") یا ("جوراب هایت را در جا رختی بینداز") تبدیل می کند.

برای مشاهده ادامه مقاله http://tizland.ir/show/?id=4342 کلیک کنید 


چگونه اضطراب جدایی کودکان را کنترل کنیم؟

چگونه اضطراب جدایی کودکان را کنترل کنیم؟

کودکان مبتلا به «اضطراب جدایی» می ترسند برای کسی که به او وابستگی دارند، اتفاقی بیفتد. در واقع آنها منتظر خطری احتمالی اند که موجب جدایی دائمی از نزدیکانشان شود. در ادامه با اضطراب جدایی کودکان و روش های کنترل آن آشنا شوید.

برای مشاهده ادامه مطلب بر روی لینک http://tizland.ir/show/?id=4335 کلیک کنید.

وقتی حوصله بچه ها سر می رود، چه کنیم؟!

بچه‌ها به راحتی حوصله‌شان سرمی‌رود و خیلی زود کسل می‌شوند و البته، به جنب و جوش‌های زیاد هم نیاز دارند. سرگرم نگه داشتن بچه‌ها واقعا چالش برانگیز است، مخصوصا اگر مشغله و مسئولیت‌های دیگری هم داشته باشید.  شاید  وسوسه شوید آنها را جلوی تلویزیون بنشانید اما این راهکاری نیست که در بلندمدت کمکی به شما بکند. کودک شما می‌تواند یاد بگیرید که خودش را سرگرم کند، البته با یک کمک کوچک از طرف شما. راههایی را به شما پیشنهاد می‌کنیم که با کمک آنها، بچه‌های‌تان کمتر از حوصله سررفتگی و یکنواختی گله کنند و به شما هم فرصتی برای آرامش داشتن بدهند.

وقتی فرزندتان به راحتی حوصله‌اش سر می‌رود، ورزش کنید

آیا کودک‌تان معمولا زمان‌های خاصی از روز یا در شرایطی مشخص، کسل و بی‌حوصله می‌شود؟ شاید وقتی زمان زیادی را در اتومبیل نشسته یا وقتی که به دیدار بزرگ‌ترهای فامیل می‌روید، حوصله‌اش سر می‌رود. سعی کنید این شرایط را شناسایی کنید تا ببینید برای بهبود اوضاع چه می‌توانید بکنید. مثلا سعی کنید در ساعات پرترافیک شهری، تردد نکنید یا تا حد ممکن، زمان اتومبیل‌ سواری‌تان را کاهش دهید.

اگر راهی برای بهتر کردن شرایط تان ندارید، سعی کنید فعالیت‌هایی را برنامه ریزی کنید تا فرزندتان سرگرم باشد. مثلا، اگر همیشه در خانه‌ی مادربزرگ، حوصله‌ی فرزندتان سر می‌رود، حتما چند اسباب بازی همراه خود داشته باشید. آماده بودن و پیش بینی کردن، اولین قدم به سمت غلبه بر حوصله سررفتگی فرزندتان است.

برنامه‌های روزمره‌ی کودک‌تان را مفرح‌تر کنید

اگر به نظر می‌رسد که حوصله سررفتگی، پای ثابت هر روز ِ فرزندتان شده، به جای اینکه هر بار بنشینید و فکر کنید چه کار باید بکنید، بهتر است دنبال راههایی باشید که فعالیت‌های روزمره‌اش را مفرح‌تر کنید. چند نمونه به شما ارائه می‌دهیم:

. برای سریع‌تر بلند شدن از رختخواب و لباس عوض کردن و ... تایم بگیرید و این فعالیت‌های هر روزه را تبدیل به یک رقابت کنید.

. هنگام انجام کارهای خانه، موزیک پخش کنید و با فرزندتان برقصید.

. در حمام بازیهای آبی برایش تدارک ببینید.

. در موقعیت‌هایی که امکانش هست، انتخاب‌ها را به عهده‌ی او بگذارید، مثلا اینکه صبحانه چه بخورد یا چه لباسی بپوشد.

این دیگر بستگی به خودتان دارد که چگونه کارهای تکراری و روزمره‌تان را شادتر و مفرح‌تر کنید تا هم شما خسته و کلافه نشوید و هم فرزندتان از بودن در کنار شما و لذت بردن از لحظات، کمتر احساس بی‌حوصلگی کند، ضمنا همکاری با شما را هم یاد می‌گیرد و همین هم برایش سرگرم‌ کننده است.

تکالیف یا کارهایی را که باید انجام دهد، به بخش‌های کوچک‌تر تقسیم کنید

اگر کارهایی هست که فرزندتان از انجام‌ آنها واقعا لذت نمی‌برد اما مجبور به انجام‌شان است، سعی کنید آنها را به چند قسمت کوچک‌تر تقسیم کنید. در ازای انجام هر قسمت، به او وعده‌ی پاداش بدهید و مجبورش نکنید به یکباره همه‌‌ی آنها را کامل کند. بهتر است برنامه‌ای با پاداش‌ها کوچک اما مشخص، ترتیب دهید، مثلا: انجام کار اول؛ یک شکلات، انجام سه کار؛ رفتن به پارک، انجام پنج کار؛ یک ساعت بازی مورد علاقه. اگر بچه‌ها به دنبال به دست آوردن چیزی باشند، انگیزه‌ی خیلی بیشتری برای انجام کاری خواهند داشت، و تقسیم کردن کارها به بخش‌های کوچک‌تر، باعث می‌شود گیج و خسته نشوند و با کامل‌ کردن کارشان، اعتماد بنفس هم پیدا کنند.

لیستی از فعالیت‌هایی که برای رفع حوصله سررفتگی خوبند تهیه کنید

وقتی کودک‌تان حوصله‌اش سررفته، این مهم است که بداند چطور خودش حالش را خوب کند. گذشته از اینها، شما همیشه کنارش نیستید تا سرگرمش کنید، بنابراین باید مهارت ِ استفاده از وقت را یاد بگیرد، که مهارتی ارزشمند در زندگیست. اما این بدین معنا نیست که شما نمی‌توانید کمکی به او بکنید. با هم بنشینید و لیستی بلند و بالا از فعالیت‌هایی تهیه کنید که هردوی شما معتقدید برای برطرف کردن بی‌حوصلگی مفیدند، سپس هر کدام را روی یک تکه کاغذ بنویسید و در یک بطری یا جعبه بریزید، از کودک‌تان بخواهید هر بار که حوصله‌اش سر رفت، یکی از کاغذها را درآورده و همان کار را انجام دهد.

چند ایده: نقاشی بکش، در حیاط بازی کن، یک داستان بنویس، با حباب‌ سازت بازی کن، جدول حل کن، با لگوهایت بازی کن، برقص، ترانه و آهنگ بخوان. این لیست می‌تواند پُر از فعالیت‌های خاصی باشد که فرزندتان دوست دارد. هر چند وقت یکبار هم فعالیت‌های جدیدی به این لیست اضافه کنید تا همیشه تازه و جالب و مهیج بماند.

بررسی کنید که حوصله سررفتگی و بیحالی فرزندتان ناشی از افسردگی نباشد

حوصله سررفتگی به طور کلی، مضر نیست اما گاهی اوقات می‌تواند علامتی از افسردگی باشد. اما از کجا بدانید و چطور این دو را ازهم تشخیص دهید؟ بچه‌ای که حوصله‌اش سررفته معمولا با شرکت در یک فعالیت جدید یا با انجام یک بازی مهیج، سر شوق می‌آید و شاد می‌شود، یعنی به زودی حالت طبیعی خود را مجددا به دست می‌آورد. اما از آن طرف، کودکی که افسرده است، حتی با چیزهایی که معمولا دوست دارد هم شاد و راضی نمی‌شود و با شرکت در فعالیت‌های جدید هم، حوصله سررفتگی و احساس کسل بودنش ادامه دارد.

اگر نگران هستید که چرا حوصله سررفتگی‌های فرزندتان، مدام و با فواصل کم تکرار می‌شود یا با هیچ کار و سرگرمی، حالش را نمی‌توانید خوب کنید، حتما به یک متخصص مراجعه کنید تا او بررسی‌های لازم را انجام دهد.

برای مشاهده مقالات بیشتر کلیک کنید

دانش آموزان چگونه به درس و مدرسه علاقه مند می شوند؟

باید کوشید تا چیزهایی را که دانش آموز در زندگی به آنها علاقه دارد شناسایی کرد.

عده ای از روانشناسان رفتار انسان را متاثر از احساسات او می انگارند. یعنی احساسات انسان ایجاد کننده رفتار او است. به عبارت دیگر احساسات، طرز فکرها، اعتقادات و ادراکات انسان به وجود آورنده رفتارند. از نظر تربیتی نیز این عقیده بسیار اهمیت دارد. اگر دانش آموزی احساس کند که معلمش او را دوست دارد، رفتارش نسبت به آن معلم دوستانه خواهد بود و به درس آن معلم نیز علاقه مند خواهد شد. در مقابل اگر احساس کند که معلم او را دوست ندارد، احتمالاً نسبت به درس آن معلم نیز علاقه ای نخواهد داشت. بنابراین باید کوشید تا چیزهایی را که دانش آموز در زندگی به آنها علاقه دارد شناسایی نمود و کار کردن با دانش آموز را از چیزهای دوست داشتنی آغاز کرد.

شناسایی خود یا خویشتن پنداری- خویشتن پنداری عامل بسیار مهمی در ایجاد نوع رفتار است. افرادی که خویشتن پنداری مثبتی دارند رفتارشان اجتماع پسندتر از افرادی است که خویشتن پنداری آنها منفی است. خویشتن پنداری عبارت از عقیده و پنداری است که فرد درباره خود دارد. این عقیده و پندار به تمام جوانب خود یعنی جنبه های جسمانی، اجتماعی، عقلانی و روانی فرد مربوط می شود. تصور انسان درباره هریک از عوامل رفتار معین و مشخص است. به عنوان مثال یک نمونه از مواردی که تاثیر خویشتن پنداری دانش آموزان را در وضع تحصیلی آنان نشان می دهد این است که دانشمندی در ضمن مشاوره با دانش آموزان عقب افتاده طی سالیان متمادی به این نتیجه رسیده است که یکی از عوامل اصلی عدم موفقیت تحصیلی این عده عقیده و پنداری است که آنها درباره خود دارند. به عبارت دیگر تعداد زیادی از این دانش آموزان اصولاً معتقدند که قادر به خواندن نیستند. آزمایشات پزشکی نشان می دهد که این عده دارای هیچ گونه نقص بینایی، عقلانی، شنوایی یا گویایی نیستند و از نظر جسمی سالم هستند. این دانشمند پس از مشاوره با این شاگردان نتیجه می گیرد که فقط خویشتن پنداری منفی شاگردان باعث عقب افتادگی تحصیلی آنها شده است. نتیجه آن که خویشتن پنداری تاثیر مهمی در نحوه پیشرفت دانش آموزان و رفتار آنها دارد.

دانشمندی به نام "کویر اسمیت" معتقد است خویشتن پنداری بر اثر روابط بین عوامل زیر تعیین می شود:

دانش آموزان چگونه به درس و مدرسه علاقه مند می شوند؟الف-پندار والدین درباره فرد- سال های اولیه کودکی عامل بسیار مهمی در شکل گیری شخصیت کودک به شمار می رود. در چنین سال هایی والدین نقش بسیار مهمی در ایجاد نوع شخصیت کودک ایفا می کنند. کودک اولین الگوهای رفتاری خود را در محیط خانواده از والدین خود تقلید می کند. تربیت صحیح کودک در سال های اولیه که به سال های سازندگی معروفند اهمیت خاصی دارد. به گونه ای که رفتار والدین با کودک در سال های اولیه زندگی اثرات خاصی در نحوه رفتار و تکوین شخصیت کودک به جا می گذارد. والدین می توانند کودک را در خلال این سال ها به استقلال یا وابستگی، به عطوفت یا خشونت تشویق کنند.

ب-تصور و پندار دوستان و همبازی ها درباره فرد- به موازات رشد کودکان با مشاهده بازی آنها می توان دریافت که کودکان سعی دارند همواره نقش دوستان صمیمی خود را تقلید کنند. کودک می خواهد مثل دوست صمیمیش لباس بپوشد، حرف بزند و عمل کند. تقلید نقش امری طبیعی است و در تکوین شخصیت کودک موثر است. از سوی دیگر کودکان در انتخاب نوع دوستان تشخیص کافی و دقت لازم را ندارند و احتمالاً دوستانی انتخاب خواهند کرد که یا از لحاظ سنی متفاوتند و یا از نظر رفتاری با هم مغایرت دارند. در این مورد معمولاً والدین به طور مستقیم در این امر اساسی و حیاتی دخالت کنند و کودک را در صورت لزوم در انتخاب دوست راهنمایی کنند.

دانش آموزان چگونه به درس و مدرسه علاقه مند می شوند؟ج-تصور و پندار معلمان درباره فرد- در سن معینی که کودک پا به کودکستان و یا دبستان می گذارد تجربه جدیدی را در زندگی آغاز می کند. آشنایی شاگرد با معلمان و رابطه ای که بین معلم و دانش آموز ایجاد می گردد عامل مهمی در شکل گیری شخصیت و نحوه خویشتن پنداری دانش آموز به شمار می آید. معلمان علاقه مند با رفتار انسانی خود دانش آموزانی با صفات انسانی و علاقه مند در مدرسه به وجود می آورند. در حالی که معلمان بی علاقه و وقت گذران که به روابط انسانی بی توجهند دانش آموزانی افسرده و گریزان از مدرسه تربیت می کنند. اعتقاد و پندار معلم درباره نوع رفتار دانش آموز و توانایی های او و نحوه استفاده از این عوامل می تواند شخصیت دانش آموز را در مسیر خاصی پرورش دهد. معلمی که دانش آموز را در مدرسه با کلماتی نظیر تنبل، بی عرضه و بیچاره نامگذاری می کند، نباید از دانش آموز توقع داشته باشد که فرد علاقه مند و منطقی ای شود.

د-تصور و پندار فرد درباره خود- تصور و پندار درباره خصوصیات جسمانی، عقلانی، اجتماعی و روانی بخشی از شکل گیری خویشتن پنداری فرد را تشکیل می دهد. افرادی که نسبت به همسن هایشان کوتاه تر یا بلندتر هستند یا کسانی که عقب افتادگی ذهنی دارند، احتمالاً رفتارشان با افراد عادی متفاوت خواهد بود.

ه-توجه به زمان حال- عامل مهم دیگری که در تعلیم و تربیت برای کشف معنی و مفهوم مشخصی باید مورد مورد توجه قرار گیرد، تاکید بر زمان حال است. اگر بپذیریم که احساس باعث ایجاد رفتار است، از آن جایی که احساس در زمان حال به انسان دست می دهد باید رفتار کنونی فرد را مورد بررسی قرار دهیم. این عقیده دریچه های امید تازه ای را در تعلیم و تربیت بر روی والدین و دانش آموزان می گشاید. در اکثر اوقات چشم پوشی از شکست های گذشته، دانش آموزان را تشویق می کند تا در زمان حال برای کسب موفقیت مجدانه کوشش کنند. از سوی دیگر تاکید بیش از حد بر عوامل گذشته عذر و بهانه ای برای دانش آموز فراهم می کند و به او امکان می دهد که به سادگی تمام شکست های آینده خود را به گذشته اش نسبت دهد و برای بهبود وضع تلاش و فعالیتی نکند.

ل-فراهم آوردن امکانات و فرصت برای کشف معنی و خودیابی- عامل مهمی که در نظام کنونی تعلیم و تربیت کمتر مورد توجه قرار گرفته، دادن امکان و فرصت به دانش آموزان برای کشف معنی از آموخته هاست. در مدارس مطالب بسیار سریع و بدون صرف وقت به دانش آموزان ارایه می شود.هنوز موضوعی را دانش آموز درک نکرده و مفهومی از آن برای خود به وجود نیاورده، مطلب جدیدی به او ارایه می شود و دانش آموز مجبور می شود بدون کم و کاست محتوا را عیناً فراگیرد. در غیر این صورت مردود خواهد شد. چنین روشی از همان کلاس اول ابتدایی یعنی همزمان با آغاز آموزش رسمی در مورد دانش آموز اجرا می گردد. به دانش آموز آموخته می شود که آن چه که معلم و کتاب می گوید صحیح است وباید عیناً همان را فرا گیرد. در این حالت به احساسات، عقاید و ارزش های انسانی دانش آموز به عنوان یک فرد متفکر توجهی نمی شود. دانش آموز در مدارس نحوه سازگاری و ابراز احساسات را فرا نمی گیرد و فقط به محتوای کتاب ها بها می دهد. می توان مدل تربیتی موجود را مدل طبی نام گذاری کرد. زیرا در چنین نظام تربیتی ای معلم همه چیز را می داند و دانش آموز هیچ چیز نمی داند. ممکن است این عقیده درباره تعدادی از دانش آموزان و معلومات دانش آموز صحیح باشد ولی درباره برداشت شخصی و کاربرد مطالب صادق نیست. عامل دیگری که موجب می شود دانش آموزان شتابزده و بدون تفکر به حفظ اطلاعات و داده ها بپردازند نحوه ارزشیابی است. متاسفانه نمره هدف نهایی تعلیم و تربیت شده است. در این روش به وسیله نمره دادن به دانش آموزان آموخته می شود که فقط اصول و حقایق را فراگیرند. در عین حال به دانش آموزان می آموزند که هیچ چیز ارزش ندارد مگر این که بتوان برای آن نمره ای در نظر گرفت. از همه مهم تر آن که دانش آموزان به حفظ کردن مطالب تشویق می شوند نتیجه آن که مطالب از نفر معلم به نفر دانش آموز و از نفر دانش آموز به روی ورقه امتحانی منتقل و سپس برای ابد فراموش می شود. بنابراین نحوه مرسوم ارزشیابی کاملاً محدود کننده و بی ثمر است وقوه تخیل و تفکر را در دانش آموزان از بین می برد.