بهترین راه پیشبرد برابری جنسیتی و برابری اجتماعیاقتصادی چیست؟ برای نمونه، زنان کشورهای اسکاندیناوی چارهای ندارند جز آنکه برای کسب درآمد کار کنند؛ اما زنان این کشورها برای پیشرفت شغلی بیخیال فرزندآوری میشوند. خواه سیاستهای مشوق فرزندآوری در کار باشند یا نباشند، میتوان استدلال کرد که بچهدارشدن انتخابی ارادی است. نرخِ تقریباً پایینِ باروری میان زنان تحصیلکرده کشورهایی مانند انگلستان یا آلمان نیز پرسشهای دیگری مطرح میکند: آن نظامهایی که به زنان امکان میدهند همپای مردان رقابت کنند و از نردبان پیشرفت شغلی بهاندازه مردان بالا بروند، آیا بهواقع برابری جنسیتی میان پردرآمدها را نشان میدهند یا اینکه زنانشان تصمیم گرفتهاند مثل مردان زندگی کنند؟ آیا الگویی که در آن مردان میتوانند شغلهای ردهبالا را با زندگی خانوادگی ترکیب کنند، اما زنان اغلب مجبور به انتخاب میان این دو هستند، واقعاً برابری جنسیتی به ارمغان آورده است؟ در جایی مانند ایالات متحده که تفاوت دستمزدها بیشتر است، زنان پردرآمد سادهتر میتوانند خدمات تماموقت مراقبت کودک را خریداری کنند و بدینترتیب زندگیای مشابه با مردان داشته باشند؛ اما در سایر بافتها، چنین راهحلی شاید از نظر اقتصادی امکانپذیر نباشد و بههرروی آن برابری جنسیتی که در اختیار زنان پردرآمد است، شاید چندان ثمرهای برای سایر زنان نداشته باشد.
معرفی
اگر سیاستگذاری عمومی را به معنای عبور از «وضعیت موجود» به «وضعیت مطلوبمان» بدانیم، روشن است که بدون ارجاع به بافت و زمینه توسعه سیاستهای وضعشده، نمیتوان آنها را درک کرد. ما برخی از جنبههای وضعیت موجود را ناگزیر میدانیم، و برخی دیگر را جزء ضروریِ مسالهای قلمداد میکنیم که سیاستها سعی در حل آن دارند؛ این دو بخش در زمان و مکانهای مختلف، متفاوتاند. در موضوع مطالعهمان که سیاستگذاریهای خانواده و پیامدهای جنسیتیشان باشد، به وضوح باید چنین بافتی مد نظر قرار دهیم. سیاستگذاریهای خانواده پیشفرضهایی درباره سازوکار خانواده و همچنین پیشفرضهایی درباره حقوق و ساماندهی مناسب درآمد و مراقبتگری دارند و به دنبال ایجاد تغییر هستند. بافت گستردهتر ماجراست که به طرز معناداری آگاهیبخش، اصلاحگر و محدودکننده هر یک از این موارد است. بعلاوه، دامنه همآهنگی اثرات مد نظر با هنجارهای اجتماعی و ساختارهای نهادی غالب نیز میتواند به تقویت یا تضعیف آن اثرات منجر شود.
هدف این فصل، توصیف و مقایسه روندها و نوآوریهای سیاستگذاری خانواده در اتحادیه اروپا و ایالات متحده از اواخر قرن بیستم تا حال حاضر است. در این راستا، تفاوتهای میانکشوری1 را از لحاظ اهداف گستردهتر سیاسی، منطق زیربنایی سیاستگذاری و پیامدهای این سیاستها برای گروههای جمعیتی مختلف، مد نظر قرار میدهیم. برای تسهیل ارائه و تحلیل اطلاعات، دو بازه وسیع را بررسی میکنیم: یکی بازه تغییرات سریع اجتماعی و اقتصادی که از اوایل تا نیمه دهه 1970 میلادی پا گرفتند، یعنی دورهای که تلاش برای مهار و مدیریت تغییرات به تفاوتهای معنادار میانکشوری از لحاظ فهم، ساخت و تعامل دولتهای رفاه با خانوادهها منجر شد؛ و دیگری بازهای که از میانه دهه 1990 آغاز میشود، یعنی دورهای که تحولاتِ اتحادیه اروپا (شاید به خاطر تجربه2 اندک آن در حوزههای سیاستگذاری اجتماعی) منجر بدان شد که سیاستگذاریهای خانواده در اروپا پیوند هرچه تنگاتنگتری با دغدغههای اقتصادی و مالی پیدا کنند. بعلاوه، تحولات رویکرد اتحادیه اروپا به سیاستگذاری اروپایی، از قبیل «شیوه هماهنگی عمومی»3، فضا را برای بهاشتراکگذاری و ارزیابی همتایان4 میان کشورهای مختلف باز کرد (هایندرش و بیشاف، 2008) که نتیجه آن، قدری همگرایی در چارچوبهای سیاستگذاری (و البته همگرایی رویکردهای سیاستگذاری اما به مقدار کمتر) بود. با این حال، الگوهای جاافتاده قدیمی مبتنی بر لایهبندی5 جنسیتی و اجتماعی همچنان ادامه دارند.
الگوهای واگرا و ناهمخوانِ درآمد و مراقبتگری
اکثر دولتهای رفاهِ توسعهیافته از همان آغازین مراحل توسعه خود سعی کردند با یارانه دادن برای هزینههای بزرگ کردن فرزندان، از خانوادهها حمایت کنند. دلواپسی درباره فقر و نابرابری، و در برخی کشورها میل به افزایش نرخ زادوولد، انگیزه اکثر دولتهای توسعهیافته رفاه شد تا با سازوکارهای بازتوزیع، درآمد پدران را هدف قرار دهند (شیور و بردشاو، 1995). این سیاستگذاریهای خانواده عمدتاً در وضعیتی ریشه داشت که الگوی تقسیم کار جنسیتیِ «مرد نانآور / زن مراقبتگر» را ناگزیر یا بهینه قلمداد میکردند. حتی در کشورهایی مثل فرانسه که نرخ مشارکت زنان در بازار کار نسبتاً بالاست، سیاستهای تدوینشده اغلب فرض میکردند که مادرانِ کودکان (خردسال) از بازار کار کنار میکشند و در خانه از فرزندان خود مراقبت میکنند (میسرا و جود، 2008؛ جنسون و کانترو، 1990). در نتیجه، هدف سیاستگذاریهای خانواده آن بود که حفظ وابستگی اقتصادی همسر و کودک برای مرد آسانتر شود (شیور و بردشاو، 1995).
در دوران جهش اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم، بسیاری از کشورها به کمبود نیروی کار دچار بودند. هرچند برخی کشورها برای تامین نیروی کار به کارگران مهمان تکیه میکردند، مابقی فعالانه به دنبال ترویج مشارکت زنان از جمله مادران در بازار کار هم میرفتند (رُزنبلات، لایت و شرگ، 2002). تا اوایل دهه 1970 میلادی اکثر برنامههای جذب کارگران مهمان خاتمه یافتند (کسلز، 2006) اما میراث آن برنامهها رد پای ماندگاری در جامعههای اروپایی به جا گذاشت. استراتژیهای مختلفی که این کشورها اتخاذ کرده بودند، عملاً مفهومهای متفاوتی از نهاد خانواده، تقسیم جنسیتی کار در آن، و تقسیم کار میان خانواده، دولت و بازار را خلق کرده یا مهر تایید میزد.
در سالهای بعد، تغییرات پرشتاب اجتماعی و اقتصادی تیشه به ریشه منطق و مطلوبیت الگوی خانوادگی «مرد نانآور / زن مراقبتگر» زد. رکود اقتصادی و تغییرات بازار کار، که تا حدی ناشی از افزایش رقابت جهانی و رهاسازیِ اجتماعی6 بود، شغلهای مردان را کمدرآمدتر و بیثباتتر کرد. همچنین نرخ روزافزون فروپاشی خانوادهها موجب میشد که بسیاری از کودکان دور از پدرانشان زندگی کنند. در نتیجه، آن سیاستهای خانواده که پیشفرضشان حضور مُدام و اشتغال دائمی یک مرد نانآور بود، دیگر بیانگر واقعیت زندگی مردم نبودند. هرچند اشتغال زنان در تمامی کشورها به صورت چشمگیر (اما نه به یک اندازه) افزایش یافت، ضرورت ایفای مسئولیتهای مراقبتگری موجب میشد دستمزد، ساعات کار و تداوم اشتغال زنان (و بویژه مادران) به پای استاندارد (تاریخی) مردانه نرسد، که بالتبع به آسیبپذیری اقتصادی تعداد روزافزونی از خانوادههای بیپدر7 منجر میشد. این روندها کمابیش گریبان تمام دولتهای توسعهیافته رفاه را گرفت، اما در برخی از دولتها فراگیرتر بود. به عنوان نمونه، سرعت (و تا حدی ماهیت) تغییرات خانواده در ایتالیا از سایر کشورهای ثروتمند عقب ماند (پرلیهریس و همکاران، 2010، 2012). بعلاوه، سیاستگذاران شیوههای متفاوتی برای تفسیر و تلاش جهت مدیریت این تغییرات داشتند. کشورهای اسکاندیناوی (بویژه دانمارک و سوئد) تشویق زنان به ورود در بازار کار را بسیار زودتر آغاز کرده بودند، ولی در دهه 1970 میلادی آن چهارچوب نهادی که در صدد تسهیل آشتی دادن مسئولیتهای کار-خانواده زنان و اعطاء استقلال اقتصادی بیشتر به آنها بود مستحکمتر شد. قوانین ضد تبعیض و آزار جنسی در ایالات متحده هم موانع نهادی موجود در برابر اشتغال زنان را حذف کرد ولی مذاکره بر سر کار و مراقبتگری را به خانواده و بازار سپرد؛ که در نتیجه، زنان آن کشور بسته به ساختار خانوادگی و موقعیت اجتماعی-اقتصادی خود، از شرایط و امکانهای بسیار متفاوتی برخوردار میشدند (اُکانر، اورلوف و شیور، 1999؛ اورلوف، 2006). در مقابل آن دو رویکرد که کمابیش از روشهای مختلف به دنبال تغییر بودند، دولتهای رفاه در سطح قاره اروپا عموماً به حمایت فعال از الگوی خانوادگی «مرد نانآور / زن مراقبتگر» ادامه دادند (سیگلراشتون و کنی، 2003؛ میسرا و جود، 2008).
نویسنده مطلب : پرنیلا تنبرگر و وندی سیگل راشتون
از قدیمالایام گفتهاند که «نیاز مادرِ اختراع است». اما این رابطه مادروفرزندی همیشه هم برقرار نیست. مطالعاتِ جدید نشان میدهد که عوامل دیگری وجود دارند که میتوان آنها را نیز در نوآوری دخیل دانست. بهاینترتیب شاید بهتر باشد، بهجای باهوشدانستنِ نوآوران، آنها را افرادی بدانیم که فرصت و امنیت کافی را در اختیار داشتهاند و توانستهاند با جمعبندیِ دانش و تجربیاتِ دیگران دست به نوآوری بزنند.
ساینتیفیک امریکن — خلاقیتْ انسانها را قادر ساخته است که تمام گوشهوکنار این سیاره را فتح کنند. درواقع، اشتیاق به ابتکار و نوآوریْ یکی از بارزترین ویژگیهای نوع بشر است. باوجوداین، گونه ما تنها گونهای نیست که از قدرت ابداع و ابتکار برخوردار است. پژوهشگران این توانایی را در تعداد فزایندهای از دیگر مخلوقات نیز مشاهده کردهاند. برخی از یافتههای آنها، با فهم متعارف ما از سرچشمههای خلاقیت و چگونگی شکوفا کردن آن در وجود آدمی ناسازگار است.
البته، از قدیم گفتهاند که « نیاز مادر اختراع است». اما، کارل فان شایک، یکی از دانشمندان نخستیشناس1 در دانشگاه زوریخ، بر مبنای مطالعات خود بر روی اورانگوتانها، به دیدگاهی بسیار متفاوت دست یافته است. او میگوید: «هنگامی که غذا کمیاب است، اورانگوتانها به روش ذخیره انرژی روی میآورند. آنها حرکات خود را کمینه میکنند و بر استفاده از خوراکهایِ غیرجذاب و با ارزشِ غذاییِ کم تمرکز میکنند.» این راهبرد در چنین موقعیتی کاملاً بر خلافِ ابتکار و نوآوری است، اما معقول به نظر میرسد. فان شایک، دلیل آن را چنین توضیح میدهد: «دستزدن به کاری نو میتواند خطرناک باشد: شاید زخمی یا مسموم شوید. این کار همچنین نیازمند صَرف جدیِ زمان، انرژی و توجه است، درحالیکه نتیجه آن همواره غیرقطعی و نامعلوم است.»
پژوهشها بر روی انسانهایی که با کمیابی [منابع] روبهرو هستند بازتابِ یافتههای فان شایک درمورد اورانگوتانهاست.
نشریه ساینس در سال 2013 پژوهشی را بهقلم سندیل مولایناتان، استاد اقتصاد دانشگاه هاروارد، و الدار شفیر، استاد روانشناسی دانشگاه پرینستون، منتشر کرد. این پژوهش نشان میدهد چگونه هنگامی که مشکل اقتصادیِ افراد کمدرآمد به آنها یادآوری میشود، تواناییشان در تفکر منطقی و حل مسائل در موقعیتهای جدید کاهش مییابد. متعاقب آن، پژوهشی دیگر نشان داد که کشاورزانِ نیشکر در هند، پس از آنکه دستمزد سالانه خود را دریافت کردند و نگرانیهای مالی آنها بهطورِ موقت رفع شد، نتایج بسیار بهتری در آزمون عملکرد شناختی کسب کردند. (کشاورزانی که قبلاً در این آزمون شرکت نکرده بودند، پس از دریافت دستمزد خود، بهطورِ قابلمقایسهای عملکرد بهتری داشتند. بنابراین نامحتمل است که این بهبود عملکرد صرفاً ناشی از آشنایی قبلی با این آزمون باشد.) البته، افراد برای بقا هر کاری انجام میدهند که گاهی میتواند به ابداع و نوآوری منجر شود. اما، همانطور که یافتههای بالا و دیگر پژوهشها نشان میدهد، اگر ذهن فردْ پیوسته با مسائل فوری و اضطراری درگیر باشد، نظیر یافتن غذا یا سرپناه یا پرداخت قبوض، توانایی چندانی برای ابداع راهحلهای درازمدت بهمنظورِ بهبود زندگی او باقی نخواهد ماند.
پس، خلاقیت از کجا سرچشمه میگیرد؟ این یافته شگفتآور که اورانگوتانها میتوانند در اسارت بهطرزی باورنکردنی خلاق باشند بینشهایی در این زمینه به دست داده است. فان شایک چنین توضیح میدهد: «اگر غذای اورانگوتانها تامین شود و از شکارچیان خبری نباشد، آنها آزاد از این عوامل مزاحم، بهیکباره زمان زیادی در اختیار خواهند داشت.» افزونبراین، در محیطهایی که آنها بهشدت تحت محافظت هستند، اکتشاف بهندرت دارای پیامدهای ناخوشایند است و با چیزهای عجیب زیادی در گوشهوکنار میتوان بازی کرد. در چنین شرایطی، به نظر میرسد اورانگوتانها ترس معمول خود از ناشناختهها را کنار میگذارند. در پژوهشی منتشرشده در نشریه اَمریکن جرنال آو پرایماتولوجی2 در سال 2015، فان شایک و همکارانش واکنش اورانگوتانهای وحشی و اسیر را به شیئی جدید مقایسه کردند. این شیء جدیدْ سکوی کوچکی بهشکلِ لانه اورانگوتان بود. درحالیکه اورانگوتانهای اسیر تقریباً بیدرنگ به شیء جدید روی آوردند، بیشتر اورانگوتانهای وحشی، هرچند به حضور انسانها عادت داشتند، در طول این آزمونِ چندماهه، حتی به این شیء نزدیک هم نشدند. تنها یکی از آنها سرانجام جرئت کرد که آن را لمس کند. این ترس از تازگی میتواند مانعی جدی در برابر خلاقیت باشد: اگر حیوانی از رویآوردن به چیزهای تازه خودداری کند، ابداع و نوآوری تقریباً ناممکن خواهد شد. فان شایک چنین نتیجه میگیرد: «بنابراین، از دیدگاه من، فرصتْ مادر ابداع و نوآوری است.»
بهطورِ مشابه، پژوهشها بر روی گونههای مختلفِ پرندگان و همچنین کفتارهای خالدار نشان داده است آنهایی که اشتیاق بیشتری به کشف چیزهای تازه دارند بهطورِ معمول خلاقترین افراد هستند. آیا این کنجکاوی میتواند نیروی محرکه ظهور خلاقیت در انسانها نیز باشد؟ برای پاسخ به این پرسش، متخصصان اغلب تلاش کردهاند خلاقیت کودکان در حل مسئله را مورد مطالعه قرار دهند. اما چنین کاوشی با چالشهایی جدی روبهروست، بهویژه ازآنرو که کودکان خیلی خلاق به نظر نمیرسند. در پژوهشی منتشرشده در سال 2011، پژوهشگران در دانشگاه بیرمنگام از کودکان بریتانیایی در سنین مختلف میخواستند تنها با استفاده از یک مفتول صاف اما خمشوندهْ سطلی از کاغذهای خودچسب را از ته حفرهای بیرون بیاورند. نُه سال قبل، در سال 2002، کلاغی با نام «بتی» که از کالِدونیای جدید3 در قفس شده بود با حل این مسئله به خبر نخست رسانهها تبدیل شد. این کلاغ با خمکردن مفتول مستقیم و تبدیل آن به قلاب، سطل را از درون حفره بیرون میآورد. البته سطل او پر از غذاهای وسوسهانگیز بود. (دانشمندان ازآنپس مشاهده کردهاند که گونه این کلاغ در حیات وحش، چوبها را خم میکند و قلاب میسازد.) اما این چالش، بیشتر کودکان پنجساله و حدود نیمی از کودکان هشتساله را سر در گم کرد. «مارک نیلسن»، روانشناسی در «دانشگاه کوئینزلند»،
در یک پژوهش در سال 2013 نشان داد که این تنها کودکان غربی نیستند که در حل این مسئله با مشکل رو به رو هستند: این مسئله برای کودکان «قبایل بدوی بوشمن» در آفریقای جنوبی نیز درست بههمین اندازه دشوار است.
عملکرد کمفروغِ کودکان در چالش قلاب و سطل، شاید تا حدودی ناشی از شرایطی باشد که آزمایشات تحت آن اجرا شده است. یک پژوهش آزمایشی منتشرشده در نشریه فیلاسفیکال ترنزاکشنز آو دِ رویال سوسایتی بی4، در اوایل امسال در «موزه کودکان پیتزبورگ» انجام شد، جایی که کودکان به اکتشاف و دستکاری فعالانه ابزارآلات تشویق میشوند. کودکان 4 تا 5 ساله در این آزمایش بهطورِ چشمگیری از کودکان مورد آزمایش در پژوهشهای قبلی عملکرد بهتری داشتند؛ و هنگامی که محقق شگردِ قلاب را به آنها نشان میداد، گاهی ابراز شگفتی میکردند که خم کردن مفتول مجاز شمرده میشود. «اما، ما در واقع برای اطمینان بیشتر به یافتههای خود، به نمونه آماری بزرگتری نیاز داریم»، این دیدگاهِ «کیمبرلی شریدان»، روانشناس آموزش در «دانشگاه جورج میسون» است که این آزمایش را همراه با «اَبیگیل کونوپاسکی» از دانشگاه مذکور رهبری کرده است.
سرنخِ جدیدی در رابطه با معمایِ خلاقیت در چهاردهم سپتامبر به دست آمد. در این تاریخ، «کریستیان روتز» از «دانشگاه سن اندروز» در اسکاتلند و همکارانش، در نشریه نیچر اعلام کردند که گونه دیگری از پرنده، کلاغ هاوایی یا «آلال»، نیز ابزار میسازد و بکار میبرد. اگرچه این پرنده در حیات وحش منقرض شده است، تقریباً همگی پرندگان اسیر بالغ و حدوداً نیمی از پرندگان اسیر جوان که دانشمندان مورد آزمایش قرار دادند، از چوبها و دیگر اشیا برای بازیابی غذا از محلهای پنهان استفاده میکردند، آنها برای این هدف اغلب در ابزارها تغییر شکل ایجاد میکردند. این امر که تعداد بسیاری از پرندگانِ این گونه خود به خود از ابزارها استفاده میکنند، در کنار این واقعیت که پرندگان جوان این مهارت را بدون مشاهده رفتار پرندگان بالغ توسعه میدهند، روتز را به این نتیجه رهنمون ساخته است که این رفتار شاید یکی از ویژگیهای این گونه باشد، و نه یک نوآوری در گذشتههای نزدیک. با این وجود، استفاده از ابزار توسط این پرندگان شاید بهعنوان یک نوآوری خلاقانه در گذشتههای دور در دوران تکامل شکل گرفته باشد. پس شاید موفقیت روزافزون پرندگانی که تمایل به استفاده از ابزار در یافتن غذا دارند، انتخاب طبیعی را واداشته است تا عوامل ژنتیکیِ زیربنای این تمایل سودمند را ترویج بخشد. در این صورت، زیستبومِ پرنده میتواند در شکلگیریِ گام نخست و خلاقانه بهسویِ بکارگیری و دستکاریِ ابزار نقش داشته باشد: کلاغ هاوایی، بهدلیلِ تعداد اندکِ شکارچیان یا رقبا در جزیره محل سکونت خود، از آزادی یعنی فرصتِ آزمودن چیزهای جدید برخوردار بوده است.
ما میخواهیم دریابیم که کدام ویژگیهای فردی میتواند تفاوتهای بین کودکان از لحاظ توانایی آنها در حل مسئله را تبیین نماید؛ اما «جکی چپل» از دانشگاه بیرمنگام معتقد است که کوششهای ما در این زمینه اغلب بینتیجه بوده است. او در این زمینه بر روی پرندگان (از جمله «بتی») و کودکان تحقیق کرده است و در این باره چنین میگوید: «تنها سن و دایره لغات به ما در پیشبینی موفقیت در حل مسئله کمک میکند. یک احتمال آن است که فراتر از سطح خاصی از هوش، نوسان در نوآوری اغلب به عوامل خارجی بستگی داشته، و جستجو برای یافتن کودکان خلاق کاری بیهوده خواهد بود. این موضوع در آینده روشن خواهد شد».
«جو هانریش» اعتقاد دارد که درستیِ احتمال فوق در واقع اثبات خواهد شد. او یک زیستشناس تکاملی در «دانشگاه بریتیش کلمبیا» است که بهتازگی کتابی درباره نقش فرهنگ در موفقیتِ گونه ما نوشته است. وی اظهار میدارد: «از دیدگاه من، این که نوآوری به نبوغ فردی بستگی دارد، ذهنیتی نادرست است. تاریخ نشان میدهد که اختراعات همواره بر مبنای یافتههای قبلی شکل میگیرند؛ یافتههایی که با یکدیگر ترکیب میشوند و بهبود مییابند. بیشتر چیزهایی که ما بهطورِ روزمره استفاده میکنیم، اختراعاتی هستند که هیچ انسانی بهتنهایی نمیتواند در طول زندگی خود طراحی کند. این اختراعات را نباید بهعنوان محصول مخترعینی منفرد در نظر گرفت، بلکه آنها را میتوان بهعنوان محصول جوامع بشری به شمار آورد. نوآوریها بر این امر متکی هستند که اشخاص از دیگران میآموزند، بدین شیوه، جامعه بشری همانند یک مغز جمعی عمل میکند».
مایکل موتوکریشنا، روانشناسِ مدرسه اقتصاد لندن و همکارِ هانریش، میافزاید که سنجههای هوش فردی نظیر آی.کیو میتواند تا حد زیادی محصول این تبادل دانش با دیگر اعضای جامعه باشد. او بر این باور است که «بدین شیوه، ارتباط اجتماعی میتواند مادر اختراع و همچنین هوش باشد: اندازه و درهمتنیدگی جامعهْ ما را قادر میسازد با یکدیگر ارتباط برقرار کنیم و اندیشههای بیشتری را با یکدیگر به اشتراک بگذاریم». هانریش و موتوکریشنا، همانند فان شایک، بر این باورند که کاهش هزینههای شکست، و نه افزایش آن، بهسود نوآوری است. موتوکریشنا میگوید: «یک تور ایمنی اجتماعی، با کاهش ریسک، میتواند نوآوری را برانگیزد.»
این مطلب با همکاری ترجمان در صفحه «اندیشه» شماره 581 مجله همشهری جوان، منتشر شده است.
پینوشتها:
* این مطلب در تاریخ 16 سپتامبر 2016 با عنوان Where Creativity Comes From در وبسایت ساینتیفیک امریکن منتشر شده است و وبسایت ترجمان در تاریخ 15 آذر 13955 این مطلب را با عنوان خلاقیت به نبوغ فردی ربطی ندارد ترجمه و منتشر کرده است.
[1] Primatologist: نخستیها یکی از راستههای پستانداران شامل میمونها و انسان است. [مترجم]
[2] American Journal of Primatology
[3] New Caledonia: مجموعهای از جزایر در اقیانوس آرام تحت مالکیت فرانسه. [مترجم]
[4] Philosophical Transactions of the Royal Society B
نویسنده مطلب : تیم ورنیمن
منبع دریافت این مطلب : ترجمان علوم انسانی
برای موفق شدن در آزمون تیزهوشان عوامل زیادی دخیل هستند که از مهمترین آنها استفاده از روشهای مطالعاتی مناسب و موثر است. در این میان از جمله مواردی که باید روی آن توجه ویژه داشته باشید کتابهای درسیتان است. باید متن کتاب درسی را با دقت مطالعه کرده و تمام جزئیات آن را بررسی کنید.
توجه و تمرکز روی کتاب درسی چند مزیت عمده دارد:
سوالات آزمون تیزهوشان از همین مطالب و تمرینات کتاب درسی طرح میشود که دقت روی آنها باعث میشود تا نتایج خوبی کسب کنید.
بازخورد مناسبی از مطالعهی خود به دست خواهید آورد.
یادگیریهای ناقص و اشکالات خود را بهسرعت شناسایی کرده و اقدام به رفع آنها میکنید.
با بررسی دقیق کتاب درسی فرصت خوبی برای خلاصهنویسی و نکتهبرداری به دست میآورید که میتوانید برای مرور مجدد از آنها استفاده کنید.
با تسلط بر متن کتاب درسی بهراحتی به سوالات چهارگزینهای آنها نیز پاسخ درست میدهید.
منبع دریافت این مطلب : قلم چی
به گزارش تیزلند، به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان، ؛ نشست خبری به مناسبت گرامیداشت هفته شوراها با حضور مرضیه گرد رییس سازمان مدارس غیردولتی و نورعلی عباسپور مدیرکل امور شوراهای آموزش و پرورش در ساختمان علاقمندان وزارت آموزش و پرورش صبح امروز برگزار شد.
گرد با بیان اینکه شوراهای آموزش و پرورش از سال 72 مصوب شده اظهار داشت: بسیاری از مشکلات نظام آموزشی با عمل به این قانون برطرف می شود.
وی ادامه داد: اکنون نقش شوراها در حال پررنگ شدن است و در شرایطی که نگاهها به سمت آموزش و پرورش بوده روی مردم تاثیرگذار است.
رییس سازمان مدارس غیردولتی اظهار داشت: قانون شوراها از ظرفیت بالایی برخوردار بوده و با توجه به اینکه بالاترین سمت هر استان ریاست آن را بر عهده دارد همچنین فرمانداران، شهرداران و سایر افراد تاثیرگذار در این شورا عضو هستند بنابراین تاثیرگذاری آن بسیار حائز اهمیت است.
وی گفت: در شوراهای آموزش و پرورش در مسائل تعلیم و تربیت و سایر مسائلی که به انتقال کیفیت مدارس منجر میشود مورد توجه قرار گرفته است.
گرد عنوان کرد: تقویت شوراها با توجه به رویکرد نظام آموزشی و مبتنی بر واگذاری اختیارات به مردم و با حرکت به سوی مدرسه محوری مورد توجه قرار گرفته است.
وی درباره اصلاح قانون شوراها اظهار کرد: طی 3.5 سال اخیر تمامی بندهای این قانون مورد تجزیه و تحلیل گرفته است، البته کاری پژوهشی در حال انجام بود تا به عنوان سند پشتیبان قانون مورد استفاده قرار بگیرد.
رییس سازمان مدارس غیردولتی افزود: بزودی نتایج این امر اعلام شده تا در آینده در مجلس مورد بحث قرار بگیرد البته شاید به این نتیجه برسیم که دو یا سه ماده بیشتر نیاز به بازنگری نداشته باشد و اغلب نیاز ما به بازنگری در آییننامههاست.
وی با بیان اینکه احتمالا این اصلاح تا اردیبهشت ماه محقق می شود، گفت: رصد صورتجلسات و بازخورد آنها در ستاد مرکزی انجام میشود و ما شاهد رقم خوردن اتفاقات خوبی بودهایم. در برخی استان ها بیش از 12 جلسه هم برگزار شده است.
گرد عنوان کرد: به مناطق آزاد نیز توجه خاصی داشتهایم و تشکیل شورای راهبری صورت گرفته است.
منبع دریافت این مطلب : باشگاه خبرنگاران جوان
در کودکی من عاشق مطالعه کردن بودم، این مسئله باعث شد مادرم من را زودتر به مهدکودک بفرستد. علیرغم توانایی هایم در خواندن، در ریاضی چندان خوب نبودم و این ضعف تا دبیرستان هم ادامه داشت. آموختن ریاضی حال من را بد می کرد. حتی اکنون هم دیدن مسائل ریاضی باعث مضطرب شدنم می شوند.
اصلا دلم نمی خواهد کودکانم نیز اضطراب ریاضی داشته باشند. پژوهشی جدید نشان می دهد که والدین می توانند اضطراب ریاضی خود را به کودکان منتقل کنند، و آن کودکان در طول سال تحصیلی ریاضی کمتری خواهند آموخت. این اضطراب می تواند موروثی باشد اما پژوهش بیان می کند که اگر والدین همواره در انجام تکالیف کودک به او کمک کنند این همبستگی وجود خواهد داشت. که نشان دهنده این است که ارتباط کمتری با ژن و ارتباط بیشتری با نحوه بروز اضطراب ریاضی والدین دارد و پنهان کردن اضطراب کار آسانی نیست.
به همین دلیل تصمیم دارم تا همسرم که مهندس است، مسئول تکالیف ریاضی فرزندمان باشد و همینطور از سنین پایین کودکم را با ریاضی به روش های سرگرم کننده، مواجه کنم. این پژوهش بیان می کند که کتاب های ریاضی، کامپیوتر، بازی های تخته ای، و برنامه های اینترنتی ممکن است باعث شوند احساس خوبی نسبت به ریاضی ایجاد شود. من یادم نمی آید که در کودکی با چیزی کار کرده باشم که هم مرتبط با ریاضی و هم سرگرم کننده باشد. خوشبختانه روز به روز امکانات سرگرم کننده آموزشی بیشتر می شوند و می توانیم کودکانمان را از اضطراب دور کنیم.