توجه ویژه به استعدادهای برتر در نظام آموزشی اغلب کشورهای جهان امری پذیرفته شده و مهم است. با توجه به اینکه منافع توجه به این دانشآموزان، تمام جامعه را شامل میشود، ضروری است برای پاسخ به نیازهای آنها برنامهریزی دقیقی شود.
بر اساس تعریف «سند راهبردی کشور در امور نخبگان»، «صاحب استعداد برتر» به فردی اطلاق میشود که با توجه به ویژگیهای ذاتی خود امکان رسیدن به مرحله نخبگی ـ یعنی اثرگذاری بارز در سرعت بخشیدن به پیشرفت و اعتلای کشورـ را داراست.
در ادبیات تخصصی این حوزه، عبارات «استعداد برتر»، «استعداد درخشان»، «تیزهوش» و نیز عبارت «gifted and talented» به دانشآموزانی اطلاق میشود که به موجب توانمندیهای برجستهشان دارای قابلیت یا عملکرد سطح بالایی هستند.
با وجود اختلاف نظر پیرامون مفهوم استعداد برتر و روشهای شناسایی و پرورش افراد واجد این خصوصیت، «توجه ویژه به استعدادهای برتر» در نظام آموزشی اغلب کشورهای جهان امری پذیرفته شده و پراهمیت است، حتی در برخی از تعاریف ارائه شده از دانشآموز تیزهوش، این موضوع مطرح شده است که این دانشآموزان به دلیل قابلیتها و ویژگیهای بسیار متفاوت خود نسبت به دانشآموزان معمولی به برنامههای آموزشی و پرورشی متفاوتی نیازمندند و باید برای آن برنامهریزی ویژهای داشت. سوالی که میتوان در اینجا مطرح کرد آن است که دلیل چیست؟
برای مشاهده ادامه مطلب اینجا http://tizland.ir/show/?id=4497 کلیک کنید
به گزارش تیزلند، به نقل از پایگاه اطلاع رسانی بنیاد شهید و امور ایثارگران، محمدعلی فقیه گفت: بر اساس شیوه نامهثبت نام مدارس شاهد که در جلسه روز 27 بهمن ماه سال 1394 به تصویب رسیده است، ثبت نام و پذیرش همهدانش آموزان شاهد و سایر گروه های ایثارگری ورودی در سال تحصیلی 96-95 به صورت اینترنتی و فقط در سامانه سجا به آدرس www.saja.medu.ir انجام می شود.
وی با اشاره به اینکه ثبت نام دانش آموزان طرح شاهد پس از انجام ثبت نام اولیه در سامانه سجا قطعی می شود، افزود: ثبت نام پایه اول دوره ابتدایی، اول خرداد ماه و پایه هفتم و دهم دوره اول و دوم متوسطه، اول تیرماه آغاز شده و مدت دو هفته ادامه خواهد داشت. ثبت نام از دانش آموزان میان پایه نیز از 15 تا 25 مردادماه از طریق مدارس شاهد انجام می شود.
مدیرکل آموزش بنیاد در پایان اظهار داشت: تمام دفاتر و مناطق بنیاد شهید و امور ایثارگران در سراسر کشور آماده ارائه راهنمایی های لازم به خانواده های محترم شاهد در زمینه ثبت نام مدارس شاهد هستند تا ضمن رعایت قوانین وعدالت آموزشی، موجبات رضایت آنها بیش از پیش فراهم شود.
منبع دریافت این مطلب : پایگاه اطلاع رسانی بنیاد شهید و امور ایثارگران
ادعای نوشتار حاضر این است که سرمایه گذاری در تعلیم و تربیت در سال های اولیه کودکی (صفر تا شش سالگی انسان) شرط لازم برای تحقق عدالت در آموزش و توسعه انسانی است؛ یعنی تا در تعلیم وتربیت سال های اولیه کودکی سرمایه گذاری نشود، یک جای کار در توسعه سرمایه انسانی کشور می لنگد. اساس این ادعا چیست؟ سه دلیل وجود دارد: یافته های علم عصب شناسی و مغز، داده ها و تحلیل های اقتصاد انسانی و بحث های عدالتی. در این نوشتار، پس از بررسی اجمالی این دلایل بر اساس پژوهش ها، برخی دلالت های عملی آنها را بررسی می کنیم؛ یعنی به این سوال پاسخ می دهیم که به کارگیری این پژوهش ها و داده ها در عمل به چه اقداماتی منجر شده است و می تواند بشود. در پایان نیز یک نمونه ایرانی از سرمایه گذاری شرکت ها در حوزه سال های اولیه کودکی را که با همکاری موسسه هم نوا در حال اجرا است معرفی می کنیم.
چرا تعلیم وتربیت سال های اولیه کودکی شرط لازم تحقق عدالت آموزشی است؟
برای بیان اهمیت سرمایه گذاری در تعلیم وتربیت سال های اولیه کودکی، سه دسته دلیل را می توان مطرح کرد: دلایل علمی، دلایل اقتصادی و دلایل عدالتی. در ادامه هر یک از این سه دسته به اختصار شرح داده می شوند. از مجموعه این دلایل می توان نتیجه گرفت که سرمایه گذاری در سال های اولیه کودکی نه تنها عاقلانه ترین و پربازده ترین سرمایه گذاری ممکن در توسعه انسانی است، بلکه با کاهش نابرابری در پرورش ظرفیت های بالقوه افراد جامعه باعث می شود آموزش برای درصد بیشتری از افراد نتیجه بخش و موفقیت آمیز باشد و عدالت انسانی در برخورداری از فرصت های رشد به تحقق نزدیک تر شود.
سرمایه گذاری در سال های اولیه کودکی: استفاده از مستعدترین دوران رشد و شکل گیری مغز
تا همین چند دهه پیش باور عمومی حتی در میان متخصصان تعلیم وتربیت بر این بود که یادگیری واقعی با پاگذاشتن کودک به مدرسه آغاز می شود؛ اما امروزه مطالعات مغز و پژوهش های حوزه تعلیم وتربیت آشکار کرده اند که آغاز یادگیری از بدو تولد است. دکتر شانکاف استاد دانشگاه هاروارد می گوید: «کودکان عملا در حال یادگیری متولد می شوند. کودکان نوباوه کاری به جز یادگیری ندارند. لازم نیست به آنها یادگرفتن را یاد بدهیم، آنها برای یادگیری برنامه ریزی شده اند».
رشد مغز در شش سال اول زندگی انسان از هر زمان دیگری پرشتاب تر است: نورون ها با سرعت بسیاری در حال متصل شدن به یکدیگرند و الگوها به سرعت در حال شکل گیری هستند. در مغز کودکان خردسال، به ویژه در سه سال اول، در هر دقیقه حدود 700 اتصال میان نورون ها برقرار می شود که مسیرهای حواس پنج گانه، مسیرهای زبانی و مسیرهای فعالیت های شناختی سطح بالا -مانند تفکر و حل مسئله- را برقرار می کنند (نمودار 1). کمیت و کیفیت این اتصال های نورونی در ادامه زندگی فرد اهمیت بی بدیل دارد. انعطاف و گیرایی مغز پس از شش سالگی بسیار کمتر می شود و ایجاد اتصال های جدید یا تغییر اتصال های موجود بسیار دشوارتر و کندتر خواهد بود.
سرمایه گذاری در سال های اولیه کودکی، پربازده ترین سرمایه گذاری ازلحاظ بهره وری اقتصادی
جیمز هکمن می گوید: سرمایه گذاری در سال های اولیه کودکی پربازده ترین سرمایه گذاری ممکن ازلحاظ بهره وری اقتصادی است. جیمز همکن، اقتصاددان برنده نوبل اقتصاد در سال 2000 است و درزمینه اهمیت سال های اولیه کودکی نظرات مشهور و متعددی دارد.
«چرا سرمایه گذاری در سال های اولیه کودکی پربازده ترین سرمایه گذاری ممکن است؟» هکمن در مقاله خود در سال 2003 با عنوان «سیاست گذاری سرمایه انسانی» علت را بیان می کند: هیچ گونه سیاست گذاری و برنامه ریزی، از کمک هزینه تحصیل در مدرسه یا بهبود کیفیت مدارس گرفته تا آموزش های شغلی و حرفه ای، نمی تواند در رساندن انسان ها به بهره وری و شکوفایی به اندازه سرمایه گذاری در تعلیم وتربیت سال های کودکی موثر و پربازده باشد (نمودار 2). هکمن در مطالعات بعدی خود می گوید که هر دلار سرمایه گذاری در سال های اولیه کودکی سالانه حدود هفت تا 9 دلار، آورده به همراه دارد.
سرمایه گذاری در سال های اولیه کودکی، موثرترین راه برای محو نابرابری و حرکت به سوی عدالت
هکمن و تیم همراهش برای پاسخ به این سوال که آیا سرمایه گذاری در سال های اولیه کودکی می تواند به تحقق برابری کمک کند یا خیر، سه سوال اساسی مطرح کردند و به آن پاسخ دادند: 1) نابرابری از چه زمانی آغاز می شود؟ 2) آیا کاهش نابرابری از طریق سرمایه گذاری در تعلیم وتربیت ارزشش را دارد؟ 3) چگونه منابع محدود را طوری سرمایه گذاری کنیم که سرمایه انسانی بهره ورتری داشته باشیم؟
یافته های آنها به این قرار بود:
1) نابرابری در تجربه ها و یادگیری های سال های اولیه کودکی باعث نابرابری در دسترسی فرد به توانایی ها، دستاوردها، سلامت و موفقیت در دوران بزرگسالی می شود.
2) مهارت های شناختی -که عمدتا در مدرسه بر آنها تاکید می شود- مهم است اما بدون مهارت های اجتماعی-شخصیتی (مانند توجه به محیط و دیگران، مداومت و پشتکار، کنترل تکانش و خواست های لحظه ای و معاشرت و همراه شدن با جمع) برای رسیدن فرد به بهره وری، استفاده از توانایی ها، دستاوردها و سلامت در بزرگسالی کافی نیست.
3) تاثیرات منفی ژن ها، والدین و محیط نامناسب را می توان با سرمایه گذاری در تعلیم وتربیت باکیفیت در سال های اولیه کودکی از میان برد و کودکان و خانواده هایشان را با مهارت های شناختی و شخصیتی لازم برای بهره وری مجهز کرد.
4) سرمایه گذاری در تعلیم وتربیت کودکان صفر تا پنج ساله خانواده های کم برخوردار می تواند باعث کاهش شکاف میان دستاوردهای این کودکان و فرزندان خانواده های برخوردار شود؛ نیاز به تعلیم وتربیت و آموزش های ویژه را کاهش دهد، بر احتمال انتخاب سبک های زندگی سالم تر بیفزاید، به کاهش آمار جرم و جنایت کمک کند و هزینه های اجتماعی را به طور کلی کاهش دهد.
بر اساس چهار یافته بالا و با توجه به داده ها و آمار پژوهش های اقتصادی و اجتماعی، هکمن و گروهش نتیجه می گیرند که تعلیم وتربیت باکیفیت در سال های اولیه کودکی بهترین سرمایه گذاری کشورها برای کاهش نابرابری در پرورش ظرفیت ها و استعدادها، موفقیت افراد در تحصیل و مدرسه و کار و حرکت به سوی عدالت در توسعه انسانی است.
این نتیجه با یافته های پروژه «پِری» (1) که از سال 1962 در آمریکا آغاز شده و افرادی را از سن سه سالگی مطالعه کرده است نیز همسو است. در این مطالعه، 123 کودک هم سن از خانواده های بسیار کم درآمد که در محله های پرآسیب زندگی می کردند بررسی شدند. یک گروه از این کودکان به یک مهدکودک باکیفیت فرستاده شدند و گروه دیگر به مهدکودک نرفتند. در دوران مدرسه این کودکان، یافته ها حاکی از آن بود که گروه دوم نسبت به گروه اول به آموزش های ویژه و خدمات مددکاری بیشتری نیاز داشتند. در سن 27 سالگی، افراد گروه اول، 80 درصد کمتر به دلیل جرائم دستگیر شده بودند، متوسط درآمدشان نسبت به گروه دوم 59 درصد بیشتر بود و درصد بی خانمانی و اجاره نشینی در آنها یک سوم گروه دیگر بود.
نتایج عملی یافته ها درزمینه اهمیت سرمایه گذاری در سال های اولیه کودکی
یافته های بالا در زمینه اهمیت سرمایه گذاری در تعلیم وتربیت دوران خردسالی، دو دلالت عملی مهم داشته است: 1) حساس سازی دولت ها به پرورش باکیفیت تر زیرساخت توسعه انسانی خود و 2) ترغیب سازمان ها و شرکت ها به داشتن نگاه بلندمدت به تربیت نیروی کار باکیفیت و معطوف کردن منابع خود در زمینه مسئولیت اجتماعی به سال های اولیه کودکی.
طبق آمار سال 2014، کشورهای کره جنوبی، ژاپن، سنگاپور، کانادا، نروژ و فنلاند برخی از پیشروترین کشورها درزمینه سیاست گذاری ملی و تدوین خط مشی برای تعلیم وتربیت سال های اولیه کودکی هستند. این کشورها علاوه بر اینکه حدود 10 درصد بودجه کشور را به تعلیم وتربیت اختصاص می دهند، سالانه 1.5 تا دو درصد درآمد حاصل از تولید ناخالص داخلی خود را در ارتقای کیفیت تعلیم وتربیت نوباوگان و خردسالان کشورشان سرمایه گذاری می کنند.
برخی دیگر از کشورهایی که برای کیفیت تعلیم وتربیت نوباوگان و خردسالان خود برنامه ریزی ملی مدون و کلان انجام داده اند عبارت اند از: استرالیا، انگلستان و سوئد.
مسئولیت اجتماعی شرکت ها و تعلیم وتربیت سال های اولیه کودکی
مسئولیت اجتماعی شرکت ها(2) یا شهروندی شرکت ها (3) ؟ نقشی است که شرکت ها به عنوان عضو و شهروندی از اجتماع خود می پذیرند و درواقع مکانیسمی است که شرکت ها برای خود تعریف می کنند تا در راستای ماموریت شان برای همسویی با کشور و منشا خیرشدن در اموری غیر از منافع شرکتی خود اقداماتی انجام دهند و در محیط و جامعه خود اثرات مثبتی بگذارند. مکانیسم مسئولیت پذیری اجتماعی یک شرکت را خود آن شرکت تعریف می کند اما به طور معمول بودجه ای را از محل سود شرکت برای آن در نظر می گیرند و آن بودجه را در حوزه موردنظر خود خرج می کنند.
دلایلی که پیش تر درباره اهمیت سال های اولیه کودکی در کیفیت نیروی کار گفته شد، علاوه بر دولت ها و کشورها، این روزها شرکت های بسیاری را ترغیب کرده است که بخش زیادی از بودجه مسئولیت اجتماعی خود را در تعلیم وتربیت دوران خردسالی سرمایه گذاری کنند، چرا که در بازار کار امروز دو دسته مهارت، اهمیت فراوان دارند: مهارت های تخصصی شغلی و «مهارت های نرم»، مانند تاب آوری، کار تیمی، خلاقیت. پژوهش ها نشان داده است رشد چنین مهارت هایی در اولین سال های کودکی انسان آغاز می شود.
به علاوه شرکت ها برای آنکه وجودشان توجیه داشته باشد و بتوانند در بازار کار باقی بمانند، سه نیاز اساسی دارند که این نیازها با تعلیم وتربیت باکیفیت در سال های اولیه کودکی برآورده می شود:
1) بتوانند افراد باکیفیتی را به خدمت بگیرند: همان طور که اشاره شد، این روزها از ضرورت «مهارت های نرم»، یعنی مهارت های کلیدی و عمومی بازار کار زیاد صحبت می شود؛ مهارت هایی مانند انعطاف پذیری، کار تیمی، توانایی برقرارکردن ارتباط، نوآوری و خلاقیت و استقبال از یادگیری. سرآغاز پرورش این مهارت ها، اولین سال های زندگی انسان است و همان طور که پیش از این گفته شد، این یادگیری ها هر چه به تعویق بیفتد، هزینه یادگیری بیشتر و بازده یادگیری کمتر خواهد بود.
2) مشتریانی داشته باشند که متقاضی خدمات و محصولات آن شرکت باشند؛ یعنی بخش زیادی از افراد جامعه به حداقلی از توان و بهره وری اقتصادی رسیده باشند.
3) در جامعه ای فعالیت کنند که امنیت و ظرفیت لازم برای ارائه آن خدمات یا محصولات را داشته باشد و این محقق نمی شود مگر با توسعه متوازن سرمایه های انسانی.
شرکت ها و سازمان هایی که به این آگاهی و نیاز رسیده اند، مجاب شده اند که اگر برای خود در میان مدت و بلندمدت، آینده ای ترسیم می کنند، لازم است برای تربیت نیروی کار باکیفیت دست به کار شوند و بنابراین به سرمایه گذاری در ارتقای کیفیت تعلیم وتربیت نوباوگان و خردسالان رو آورده اند.
مخاطب و مشتری محصولات شرکت لگو، کودکان هستند؛ اما این شرکت ماموریت خود را فراتر از فروش اسباب بازی و محصولات تعریف کرده است علاوه بر فعالیت های بشردوستانه و همکاری های پژوهشی، شرکت لگو برای ارتقای کیفیت مهدکودک ها و پیش دبستانی های منطقه کانکتیکت کشور ایالات متحده که دفتر اصلی شرکت، در آنجاست، بودجه ای را اختصاص داده است.
مخاطب و مشتریان شرکت بوئینگ، کودکان نیستند، اما این شرکت در حوزه کیفیت بخشی به تعلیم وتربیت نوباوگان و خردسالان با همکاری موسسه اریکسون (4) و اتحاد امیدهای آمریکا (5) برای خود مسئولیت اجتماعی گسترده ای تعریف کرده است و در این زمینه ها سرمایه گذاری می کند: 1) برنامه های آموزش والدین؛ 2) ارتقای محیط خانه و مهدکودک؛ 3) سبک زندگی سالم برای کودکان خردسال؛ 4) کیفیت تعلیم وتربیت سال های اولیه کودکی؛ 5) ایجاد فرصت های کمک به جامعه برای کودکان خردسال؛ 6) آگاهی بخشی عمومی درزمینه اهمیت سال های اولیه کودکی.
برخی از سایر سرمایه گذاران در حوزه سال های اولیه کودکی: شرکت تولیدکننده لوازم خانگی بوش، شرکت وسایل و قطعات الکترونیکی زیمنس، بانک آربی ال.
نمونه ای از مسئولیت پذیری اجتماعی شرکت های ایرانی درزمینه سال های اولیه کودکی: پروژه «شهری برای کودکان، کودکانی برای جامعه بالنده»
پروژه ای است که در چارچوب ماموریت موسسه هم نوا برای پرورش نسلی باکیفیت و جامعه ای باکیفیت از راه شکوفایی ظرفیت های جامعه، با خواست و همراهی مردم شهر زرند استان کرمان و با حمایت مالی چند شرکت، طراحی و در این شهر اجرا شده است.
هم نوا کیست؟
هم نوا موسسه ای غیرانتفاعی است که از سال 1388 برای فراهم کردن خدمات در دسترس و باکیفیت به همه خانواده ها و کودکان خردسال ایران کار می کند. نگرش هم نوا به رشد کودکان، نگرشی جامع و همه جانبه است؛ یعنی رشد را همه جانبه می بیند و به دنبال تحقق رشد باکیفیت در همه عرصه های رشد کودک است؛ اعم از رشد عاطفی، اجتماعی، زبانی، ریاضی، خلاقیت و غیره. رویکرد هم نوا به هدف خود رویکردی اجتماعی و از طریق به کارگیری ظرفیت هاست؛ به این معنا که می خواهد همه کسانی که در شکل گیری زندگی کودکان نقش دارند-اعم از والدین، مربیان، مهدها و پیش دبستانی ها و نهادهای تصمیم گیرنده- طوری در استفاده از ظرفیت هایشان توانمند شوند که بتوانند رشد باکیفیت و همه جانبه را محقق کنند؛ بنابراین هم نوا راهبرد اصلی خود را شناسایی موانع موجود بر سر راه رشد باکیفیت و توانمندی در استفاده از ظرفیت ها و ارائه راه حل و نوآوری برای رفع این موانع قرار داده است.
جنس خدمات هم نوا، توسعه خدمات باکیفیت از طریق نوآوری است. برخی از نوآوری هایی که تا امروز در قالب پروژه زرند انجام شده است عبارت اند از:
- خلق محیطی برای رشد باکیفیت و همه جانبه کودکان از طریق طراحی و اجرای پروژه ای جامع برای یک شهر
- آگاهی بخشی عمومی از طریق کمپین و رخداد شهری
- کیفیت بخشی به لحظه های والدگری از طریق نرم افزارهای موبایل
- بهبود ارتباط مادر و کودک از طریق شرکت در فعالیت های گروهی با سایر مادران
- بهبود کیفیت مهدکودک ها از طریق ارزیابی بین المللی و نگارش طرح بهبود
«شهری برای کودکان، کودکانی برای جامعه بالنده» چیست؟
«شهری برای کودکان، کودکانی برای آینده» پروژه ای چهارساله است. فاز نیازسنجی و طراحی و تولید سندهای راهبردی و اجرائی آن از بهمن 1391 تا شهریور 1392 انجام شد. آغاز عملیات اجرائی آن مهر 1392 بود.
این پروژه یک پروژه همه جانبه است؛ به این معنی که به همه افراد و نهادهایی که به نوعی با کودک در ارتباط هستند توجه شده است؛ از والدین و مربیان کودک گرفته تا مدیران مراکز خدمت دهنده به کودک و تا نهادهای مرتبط (آموزش وپرورش، بهزیستی، شهرداری، ارشاد و ...). نتایج موردنظر پروژه عبارت اند از:
- افزایش حساسیت، آگاهی و توانمندی هر یک از این گروه ها در فرایندهای هم افزایی
- در دسترس قرارگرفتن خدمات باکیفیت در حوزه کودکی برای همه آحاد شهر
- استفاده از همه فرصت هایی که در شهر وجود دارد مانند پارک، فضاهای عمومی، ساختارهای اطلاع رسانی و ...
- ظرفیت سازی برای توسعه پایدار پروژه و ادامه و توسعه یافتن مسیر آن پس از چهار سال توسط افراد و نهادها
- الهام بخشی برای اجرای چنین پروژه هایی در سایر شهرهای کشورمان
از اقداماتی که تاکنون انجام شده است می توان به این موارد اشاره کرد: برگزاری کارگاه و دوره برای بیش از هزار والد؛ آموزش و توانمندسازی مربیان کودک در بیش از 40 مهد و پیش دبستانی؛ برگزاری سه رخداد شهری درزمینه بازی و کتاب خوانی با شرکت بیش از سه هزار خانواده.
بودجه پروژه «شهری برای کودکان، کودکانی برای جامعه بالنده» چگونه تامین می شود؟
بودجه پروژه زرند از طریق مسئولیت پذیری اجتماعی چند شرکت ایرانی تامین می شود. این شرکت ها در حوزه های حمل و نقل، نیروگاه و خودرو فعالیت دارند. مدیران این شرکت ها سال ها درزمینه کارآفرینی و توسعه اشتغال در استان کرمان فعالیت داشته اند. آنها پس از گفت وگوها و آشنایی بیشتر با حوزه سال های اولیه کودکی و اثرگذاری آن در توسعه سرمایه های انسانی تصمیم گرفتند برای تحول استان، فعالیتی بلندمدت را آغاز کنند.
سخن پایانی
سرمایه گذاری در حوزه سال های اولیه کودکی شرط لازم تحقق عدالت در آموزش و توسعه سرمایه های انسانی است. زمین مساعدی پیش روی ماست تا با هم افزایی و همراهی برای توسعه باکیفیت سرمایه انسانی کشورمان گام های اساسی و مهمی برداریم. برای این منظور، از یک سو به همدلی مردم و دولت و از سوی دیگر به داشتن چشم اندازی مبتنی بر بهره وری و توسعه انسانی نیاز است.
پی نوشت ها:
1- Perry Preschool Study
2- corporate social responsibility
3- corporate citizenship
4- Erikson Institute
5- America’s Promises Alliance
نویسنده مطلب : علی ترقی جاه
منبع دریافت این مطلب : روزنامه شرق
گفتگوی اقتصادی ماهنامه اقتصادی شرق با جناب آقای مهدی نویدادهم؛ دبیرکل شورایعالی آموزشوپرورش:
یک سال از برگزاری همایش توسعه و عدالت آموزشی میگذرد. این همایش که سعی داشت صدای کودکان پیشدبستانی و ابتدایی را به گوش همگان برساند، میهمانان و بزرگان زیادی را دور هم جمع کرد تا با شعار ارتقای مشارکت مردم و سیاستگذاران تدبیری برای کاهش فقر آموزشی کودکان بیندیشد. اگرچه مظلومیت امر آموزش در همان شکل جمعشدن مسئولان و دستاندرکاران امر آموزش در آن همایش احساس میشد ولی تلاش برگزارکنندگان آن نه در جهت کثرت آدمهای حاضر در سالن بلکه با انگیزه ارتقای کیفیت آموزش، به بهترین شکل انجام شد. اکنون پس از گذشت یک سال با یکی از سخنرانان آن همایش به گفتوگو نشستهایم. مهدی نویدادهم؛ دبیرکل شورایعالی آموزشوپرورش سال گذشته، در همایش عدالت و توسعه آموزشی، ویژگی مهم عدالت آموزشی را در کیفیت ارائه خدمات تربیتی تعریف کرد و خواستار اجرای دقیق و صحیح سند تحول بنیادین آموزشوپرورش در برنامه توسعه ششم شد. نویدادهم در این گفتوگو نیز عدالت آموزشی را دسترسی نابرابر به آموزش تعریف میکند و معتقد است سیستم آموزشوپرورش باید متناسب با این نابرابری، سیاستگذاری و برنامهریزی کند. همچنین رویکرد اصلی سند تحول بنیادین آموزشوپرورش را عدالت تربیتی میداند. درحالیکه یکی از اهداف مهم سند تحول بنیادین تربیت انسانی عدالتخواه است باید دید تا چه حد دانشآموزان تربیتشده مبتنی بر سند تحول نظام آموزشوپرورش عدالتجو خواهند بود. در ادامه گفتوگو را میخوانید:
تعریف شما از عدالت آموزشی چیست و با چه مولفههایی شناخته میشود؟
یکی از بحثهای استراتژیک نظام، بحث عدالت آموزشی است در سند تحول نیز یکی از راهبردهای اصلی را بسط و گسترش عدالت آموزشی قرار دادهایم. درواقع یکی از شرایط لازم برای یک جامعه متعالی و پویا و توسعهیافته دستیابی به عدالت، هم به معنای عام آن و هم به معنای خاص آن است؛ زیرا عدالت آموزشی است که زمینه را برای دستیابی به عدالت اجتماعی فراهم میکند. اگر نظام نتواند آن را تعمیم دهد قطعا شکاف طبقاتی و فاصله طبقاتی زیاد خواهد شد و نارضایتی و نابهنجاری در سیستم به وجود خواهد آمد؛ بنابراین هرچه این پدیده بیشتر تعمیم پیدا کند و برای گسترش و بسط آن هماندیشی شود قطعا به پایداری اجتماع کمک خواهد شد و جامعه پیشرفت و توسعه پیدا خواهد کرد. برای عدالت تعریفهای مختلفی وجود دارد. کمتر اندیشهورزی وجود دارد که به این موضوع نپرداخته باشد هم ازنظر تعریف واژگانی و هم ازلحاظ تعریف مفهومی و تعیین مصادیق، راهکارها و روشهای تحقق آن و یکی از دعواهای جدی مصلحان جامعه بحث دستیابی به عدالت بوده است. من وارد بحثهای فلسفی و نظری آن نمیشوم اما شاید در شرایط فعلی یک تعریف کاربردی که بتوان در حوزه آموزشوپرورش ارائه داد تعادل و توازن فرصتهای یادگیری است. هر دانشآموز متناسب با ظرفیتی که دارد باید فرصت یادگیری داشته باشد و تا جایی که فرصت و استعداد او اقتضا میکند باید رشد کند. اگر چنین شرایطی را برای جامعه به وجود بیاوریم درواقع به رعایت اصل عدالت وفادار بودهایم و آن را تعمیم دادهایم. گاهی از عدالت به معنای توزیع مساوی امکانات و منابع یاد میکنند. من در سمینار سال گذشته این را تبیین کردم و توضیح دادم که باید اجازه دهیم مدتی ما بگوییم عدالت یعنی توزیع نامتعادل امکانات و منابع. درواقع برای مدتی نخواهیم همه چیز را مساوی توزیع کنیم. دلیل آن هم زیرساختهای اولیه است که در طول زمان بسیار نامساوی شکل گرفته است. امکانات و منابع آموزشی و انسانی و ساختمان و تجهیزاتی که در استانهای مرزی کشور وجود دارد با استانهای مرکزی بههیچعنوان قابل مقایسه نیست. این امکانات و منابع را نمیتوانیم مساوی توزیع کنیم بلکه باید مدتی چشممان را ببندیم و نامساوی توزیع کنیم تا سیستم به تعادل برسد. پسازآن متوازن و متعادل، منابع و امکانات را توزیع کنیم.
در تعریف شما از عدالت آموزشی بیشتر به بیعدالتی آموزشی اشاره شد. در چه بخشهایی توجه به عدالت آموزشی ضرورت بیشتری دارد؟
درواقع من با این تعریف خواستم روی بیعدالتی موجود انگشت بگذارم که هیچ توجیهی ندارد. خود ما هم بهعنوان مسئولان آموزشوپرورش معتقدیم به اینکه امکانات آموزشی و فرصت یادگیری، نامساوی تقسیم شده است. منظور از امکانات آموزشی و فرصت یادگیری هم صرفا میز و صندلی و کامپیوتر نیست که با توزیع خوب آن عدالت آموزشی رخ دهد بلکه مهمتر از آن فرصت یادگیری و منابع انسانی است؛ یعنی شرایطی فراهم شود که یک معلم مجرب و بااستعداد و توانمند در روستاها و مناطق مرزی خدمت کند اکنون شرایط ما اینگونه نیست. برای اینکه فردی با این توان و ظرفیت بالا برود در مناطق روستایی و مرزی تدریس کند دهها زیرساخت اولیه نیاز دارد. در کار باید الزاماتی فراهم شود که بهلحاظ مادی تامین باشد و همچنین شرایطی باشد که خانواده وی نیز همراهیاش کنند وگرنه فرستادن امکانات مادی چندان سخت نیست. برنامههای درسی در کشور ایران اکنون بهگونهای است که یک کتاب درسی برای کل کشور تعریف میشود. این در حالی است که ما در کشوری با تنوع فرهنگی بسیار زیاد قرار گرفتهایم. در گذشته تصور این بود که این تنوع فرهنگی یک تهدید برای کشور است و اگر مانند ژاپن یک فرهنگ داشتیم بهتر بود اما در شرایط کنونی به این نتیجه رسیدهاند که این تنوع اقوام یک فرصت جدی است و باید مدیریت شود. تعامل میان این تنوع اقوام قطعا تعالی فرهنگی را به همراه خواهد داشت زیرا کشور ایران جزء ١١ کشور جهان است که از تنوع اقوام برخوردار است و این تنوع اقوام قدمت فرهنگی بسیار زیادی دارد. در این شرایط اقوام مختلف یکدیگر را یافتهاند و مسالمتآمیز در کنار هم زندگی میکنند و همین مسئله کشور ایران را رشد داده است. اگر مدیریت سیستم آموزشی درک کند و متناسب با اقتضای آموزشی برای این تنوع فرهنگی برنامهریزی داشته باشد یک فرصت بسیار خوب خواهد بود. متاسفانه اکنون یک کتاب برای کل کشور است و بچههای مشهدی، لر، کرد و بلوچ یک کتاب میخوانند درحالیکه فرهنگشان با هم متفاوت است. علت تاکید بسیار زیاد من بر فرهنگ این است که معتقدم آموزش بهطورکلی یک مولفه فرهنگی است و نگاه من به مقوله آموزشوپرورش یک نگاه فرهنگی است و در بستر فرهنگ جامعه تداوم دارد و با فرهنگ جامعه سیستم آموزشی باید دادوستد داشته باشد.
آیا در نظام آموزشوپرورش مولفههایی هست که بتوان بهعنوان مصادیق عدالت آموزشی از آن یاد کرد؟
روی این شاخصها و مولفهها بسیار کار شده و در منابع بهصورت طبقهبندیشده وجود دارد. ازجمله آنها میتوان به نسبت دانشآموز به معلم و یا نسبت دانشآموز به فضا یا تراکم دانشآموز به کلاس اشاره کرد. درواقع همه اینها شاخصهای توزیع عدالت در آموزشوپرورش است و به آن پرداخته میشود اما من ذهنم بیشتر درگیر مباحث مغفولواقعشده در عدالت تربیتی است. اگر این مسئله را نتوان ردیابی کرد، عدالت ظاهری، مشکلی را حل نمیکند. فرض کنید هر ١٥ دانشآموز یک معلم داشته باشند ولی این ١٥ نفر در مرزهای کشور توسط یک سرباز معلم تحت تعلیم قرار میگیرند و این را مقایسه کنید با ١٥ نفری که در تهران زیر نظر معلمی فوقلیسانس با ٢٠ سال سابقه کاری آموزش میبینند. قطعا دو آموزش اتفاق میافتد درحالیکه نرم نشان میدهد برای هر ١٥ دانشآموز یک معلم در نظر گرفته شده است. اگرچه ظاهرا عدالت آموزشی است اما در متن آن بیعدالتی موج میزند؛ پس ابعاد کیفی و فرهنگی را دیدن، بسیار اهمیت دارد. بر اساس همین کاستیهای سیستم آموزشوپرورش بود که تعدادی از کارشناسان به دنبال این بودند که کل نظام آموزشوپرورش آن ویژگیهای لازم ازجمله وفاداری به عدالت آموزشی و تربیتی را دارا هست یا خیر. درنهایت به این نتیجه رسیدند که کل سیستم مشکل دارد و کارآمدی و اثربخشی لازم را ندارد؛ بنابراین بحث تحول بنیادین در آموزشوپرورش مطرح شد. این تحول پیشفرضش این است که وضع موجود از زوایای مختلف نقدپذیر است که یکی از آنها همین عدالت آموزشی است؛ برای مثال نمیتواند بحث همبستگی ملی را تقویت کند و شکاف اجتماعی را افزایش میدهد. بخش مشهود آن جایی است که دانشآموزی دسترسی راحت به اینترنت و امکانات اینچنینی دارد اما در مکانی دیگر این امکانات وجود ندارد پس درنتیجه دو نسل تربیت میشوند. نسل باسواد و نسل بیسواد و هر دو از مدرسه فارغالتحصیل میشوند. یکی نسلی که نمیتواند برخورد علمی و بهروز داشته باشد و دیگری نسلی است که توانمند و هوشمند است. پس این منجر به شکاف نسلی میشود. درواقع اگر در گذشته شکاف میان غنی و فقیر بود امروزه این شکاف میان باسواد و بیسواد فناوری است و همین زمینهای میشود برای اینکه بیعدالتی رخ دهد.
سند تحول بنیادین آموزشوپرورش با چه رویکردی به عدالت آموزشی نگاه میکند؟
یکی از راهبردهای جدی سند تحول، بحث عدالت آموزشی است. البته در آنجا ما واژه عدالت تربیتی را داریم که اعم از آموزشوپرورش مصطلح امروز ماست. مجموعه فعالیتهای آموزشی و پرورشی رایج با عنوان تربیت یاد میشود. مجموعه فعالیتهایی که به تقویت مهارتها و توانمندیهای یک فرد و شایستگیهای او در تمام ساحتهای وجودی وی کمک میکند. درواقع وقتی گفته شود تربیت صرفا تربیت مذهبی یا اخلاقی یا سیاسی مد نظر نیست بلکه تربیت فناورانه، هنری، زیستی، بدنی همه مجموعه اینها را در سند تحول با واژه تربیت یاد کردهایم؛ بنابراین گفته شده است تربیت در ساحتهای ششگانه وجودی انسان. عدالت تربیتی یعنی عدالتی که به همه این ابعاد بتواند بپردازد. برای مثال در مدارس دخترانه باید امکان ورزش باشد. وقتی دانشآموزان دختران ما در خانه یا خیابان امکان ورزش ندارند پس مدرسه باید این امکان را فراهم کند. اگر برای مدرسه یک آپارتمان کوچکی اجاره شود که صرفا میز و نیمکت و معلم و درس دایر باشد و دانشآموز دختر ما امکان ورزش نداشته باشد حتی اگر در پایتخت باشد در حق وی بیعدالتی رخ داده است. پس برای تحقق عدالت باید به همه ابعاد وجودی انسان توجه کرد و برای رسیدن به این مرحله، کار سنگینی در پیش است. مهم این است که نسلی داشته باشیم که همه ابعاد را در کنار هم داشته باشد و رشد متعادل و متوازن داشته باشد و هیچ بُعد از زندگیاش به دلیل حاکمیت ابعاد دیگر قربانی نشده باشد. نقدی که به مدرنیته و پستمدرنیته میشود نیز از همین نظر است. درواقع انسانها را تکساحتی کردهایم و انسانها در کاری تخصصی شدهاند اما همه ابعاد وجودیشان رشد نکرده است. عدالت آموزشی و عدالت تربیتی زمانی محقق میشود که فرصت یادگیری برای رشد همهجانبه انسان فراهم باشد. اگر نظام آموزشوپرورش ما بتواند این فرصت یادگیری را ایجاد کند و یک انسان چند بُعدی تربیت کند پس میتوان گفت سیستم، عادلانه برخورد کرده است اما اگر در هر بُعدی کم بگذارد به انسان، بیعدالتی شده زیرا اجازه رشد از او گرفته شده است.
با وجود اینکه سند تحول به عدالت تربیتی در دو بُعد کمیوکیفی توجه کرده است اما در همان شروع کار و در بخش بیانیه ارزشها به نظر میرسد بسیار آرمانی نوشته شده است. به نظر شما این سند بر اساس یک چشمانداز ایدئالیستی و تا حدودی دور از دسترس نوشته نشده است؟
در ابتدا باید گفت اسناد تحول باید تا حدودی آرمانگرا باشند یعنی ترسیم یک آینده روشن و افق شوقانگیز تا انگیزه حرکت ایجاد شود. پس در آنجا باید جذابیتهایی برای حرکت روبهجلو باشد. همه اسناد تحول اینچنین هستند. ازسویدیگر وقتی گفته میشود بیانیه ارزشها؛ ارزشها مترادف با ارزشهای دینی نیست بلکه ارزشهای علمی و هنری و زیستی هم در نظر گرفته شده است. درست است که وقتی در یک جامعه دینی زندگی میکنید ارزشهای دینی محور قرار میگیرند اما بیانیه ارزشها صرفا تجلیات یکبعدی دین نیست؛ بنابراین وقتی گفته میشود بیانیه ارزشها همه ابعاد انسان را دربر میگیرد و عدالت آموزشی پرداختن به همه این ابعاد انسانی است. اگر آموزشوپرورشی داشته باشیم که آموزش اقتصادی نداشته باشد درواقع ناقص تربیت میکند. پس ضرورت دارد در نظام آموزشوپرورش کارکردن مقدس شمرده شود و به دانشآموز در این زمینه آموزش لازم را بدهد. تمام این موارد چیزی است که سند تحول مدعی آن است که باید اتفاق بیفتد. حال اینکه اتفاق بیفتد یا خیر، بحث دیگری است. نگاهی که در فرایند تدوین این سند بوده یکی از راهبردهای جدیاش بحث عدالت تربیتی است. من هشدار میدهم که معمولا این عدالت میرود به سمت توزیع منابع و امکانات و از این باید پرهیز کرد. اگر یک معلم توانمند در شهرستان تدریس کند و کلاس در زیر یک چادر تشکیل شود قطعا عادلانهتر و ارزشمندتر است تا اینکه میز و کامپیوتر و موبایل باشد اما یک معلم بیسواد داشته باشد. پس نگاه آموزشی حاکم بر آن نوع آموزش در شهرستان باید مد نظر قرار گیرد تا عدالت رخ دهد. البته اگر منابع مادی باشد که بسیار خوب است ولی با توجه به محدودیتهایی که در کشور وجود دارد باید دید اولویت با چه چیزی است. پس گام اول این است که ناعادلانه برخورد کنیم و برای مکانهایی که کم گذاشتهام وقت بیشتری بگذاریم. البته نهفقط امکانات مادی بلکه منابع انسانی مناسب در اختیار آنها گذاشته شود.
در سند تحول بارها از کلمه عدالت نام برده شده است و در بخش اهداف به تربیت یک انسان عدالتخواه اشاره دارد. آیا با توجه به شرایط امروز جامعه میتوان انتظار داشت خروجی دانشآموزان تربیتشده در این سیستم افرادی با ویژگیهای برجسته عدالتخواهی و عدالتجویی باشد؟
بخشی از این نیاز افراد را آموزشوپرورش باید پاسخگو باشد و بخشی از آن را جامعه پاسخ میدهد. فضای عمومی جامعه ما خوشبختانه با توجه به فرهنگ زیبای عاشورا و مکتب امام حسین (ع) گرایش به سمت عدالتخواهی دارد. این نگاه در تاروپود فرهنگی جامعه وجود دارد زیرا قدمت زیادی دارد. پس با تبلیغ و شعار ممکن است کموزیاد شود اما اگر ضعفی هست در عملکرد ما مسئولان است وگرنه مکتب امام حسین (ع) ریشه در آبوخاک این مملکت دارد. پس این یک بحث عمیق فرهنگی دارد. اگر سیستم آموزشوپرورش ما ضعیف باشد و نتواند وظیفه خود را برای تربیت یک نسل عدالتخواه و عدالتجو تامین کند فرهنگ عمومی جامعه این بخش را تامین میکند اما چهبهتر که آموزشوپرورش هم بتواند وظیفه خود را در این بُعد بهخوبی ایفا کند. آموزشوپرورش باید بتواند بهلحاظ علمی و متناسب با مراحل رشد دانشآموز این بعد عدالتخواهی را در وی نهادینه کند. کار بسیار سختی است. بسیاری از زمینهها نیاز به راهبردهای پژوهشی دارد. در این دهه اخیر بحثی مطرح شده است با عنوان آموزشوپرورش ارزشها که در تمام دنیا روی این قضیه در حال کارکردن است. موضوع این است که ارزشها را چگونه آموزش دهیم. ظاهر قضیه ساده است اما وقتی به عمق میرویم کار پیچیدهای است؛ مثلا کدام ارزش در سن ابتدایی باید آموزش داده شود و کدام در متوسطه اول یا دوم گفته شود و بیشترین اثربخشی را داشته باشد بسیار جای تامل دارد.
این طبقهبندی ارزشها در سند تحول انجام شده است؟
خیر، هنوز این کار انجام نشده است. البته این موضوع کاملا بحث جدیدی است که در دنیا مطرح میشود. اینکه چگونه و کجا ارزشها باید آموزش داده شوند تا بیشترین اثربخشی را داشته باشند بسیار اهمیت دارد. درواقع نه ما هنوز روی این مسئله کار کردهایم و نه دیگران.
با توجه به محدودیت عملی آموزشوپرورش، با اجرائیشدن کامل سند تحول بنیادین آموزشوپرورش ارزیابی شما از تحقق عدالت آموزشی چیست و آیا این امر محقق خواهد شد؟
من بر اساس یک باور دینی، یک اعتقادی دارم که شاید بخشی از آن شعاری باشد. من معتقدم مجموعه جهان و مجموعه حرکت تاریخ به سمت عدالت در حال پیشروی است. این باور را از کجا آوردهام؟ چون معتقد به بحث مهدویت و امام زمان (عج) هستم و از ویژگیهای این اعتقاد باورداشتن به عدالتخواهی و بسط عدالت است. این دردانه خلقت قرار است بیاید و عدالت را در جهان بگستراند؛ اما کی این امام همام میآید؟ زمانی که بستر آماده باشد و زمانی که جامعه پذیرای این عدالت باشد؛ بنابراین هرچه به سمت جلو میرویم به سمت عدالتخواهی در حرکت هستیم و به آن نزدیک میشویم. همچنین هرچه به سمت جلو میرویم به سمت عقلانیت حرکت میکنیم. جوامع در جهان عقلانیتر اداره میشوند؛ پس کل جهان به سمت علم جلو میرود. درواقع از ویژگیهای اندیشه شیعی همین موارد است. تمام ویژگیهایی که در ارتباط با امام زمان (عج) گفته شده است یکبهیک در حال تجلی است. جامعه دانشبنیان این اواخر بسیار مطرح شده و مورد تاکید و پیگیری است. درحالیکه در احادیث آمده وقتی امام زمان (عج) میآیند جامعه شما علمی و عقلانی و عدالتمحور میشود. پس با وجود ظلمهایی که در جهان میبینم، باورم این است که به سمت عدالت در حرکت هستیم؛ بنابراین واژه عدالت آموزشی را چند سال است در ادبیات آموزشوپرورش میبینید و در اسناد رسمی یونسکو از این واژهها استفاده میشود. این در حالی است که در احادیث دینی ما بسیار قبلتر به این مسئله پرداخته شده است. بههمیندلیل به سمت عدالت حرکت میکنیم و انشاءالله نسلی تربیت شود که خواهان عدالت باشد و تحمل عدالت را داشته باشد.
منبع دریافت این مطلب : روزنامه شرق
بدیهی است بخش عمدهای از ضرورتها و پیشنیازهایی که ذکر آن رفت و تداوم زندگی اجتماعی را تضمین میکنند، آنگاه تحقق مییابند که جامعه دارای یک نظام آموزشی مناسب و کارآمدی باشد که امکان دستیابی به اهداف فوق را فراهم کند؛ اما با وجود ضرورت انکارناپذیر نظام آموزشی آن را میتوان از جنبههای گوناگون بررسی و ارزشیابی کرد. میتوان بررسی کرد که آیا مطالب و محتوای کتابهای درسی در جهت گسترش و دستیابی به توسعه است یا نه؟ آیا الگوهای متنوع فرهنگی جامعه را حفظ و بهطور مناسب به نسلهای بعدی منتقل میکند یا نه؟ علاوهبراین، ازلحاظ میزان پیشرفت تحصیلی و ایجاد روحیه و فرهنگ پژوهش و ... نیز نظامهای آموزشی قابل ارزیابی هستند.
رابطه میان عدالت و آموزش را میتوان از دو منظر متفاوت نگریست: اول اینکه آموزش و متونی که در کلاسهای درسی توسط معلمان تدریس میشود چه کمکی به گسترش عدالت که یک دستاورد مهم بشری است، میکند و دوم آنکه آموزش چگونه عادلانه خواهد بود؟ آنچه در این نوشتار بررسی و تجزیهوتحلیل میشود این است که با توجه به نقش بیبدیل فرهنگ در زندگی اجتماعی و تکثر و تنوع آن در بیشتر جوامع بهطور عام و ایران بهطور خاص و توجه به عدالت بهعنوان یک ارزش اساسی انسانی، نظام آموزشی چگونه میتواند عادلانه باشد؟ بهعبارتدیگر در این نوشتار این پرسش مطرح میشود که عدالت آموزشی با چه شرایطی در ایرانی که دارای فرهنگها و هویتهای مختلف و متنوع است، تحقق مییابد؟
اگرچه تعریف عدالت بسیار دشوار است باوجوداین بهمثابه یکی از مهمترین فضیلتهای زندگی اجتماعی بشر، در حوزههای مختلف ملاک و معیار درستی به شمار میآید. حوزه آموزش نیز از این قاعده مستثنا نیست؛ بنابراین یکی از مباحث مهم درزمینه نظام آموزشی و یکی از بنیانهای مشروعیت آن، عدالت آموزشی است. «رالز» برای تبیین معنا و مبنای عدالت، آزمایشی را انجام میدهد و بر این باور است که پس از انجام آزمایش انتخاب اصول عدالت از «پس پرده بیخبری» (The Veil of Ignorance) درنهایت بر دو اصل تاکید میکنند: اصل آزادیهای برابر مانند آزادی بیان و دین و اصل برابری اجتماعی و اقتصادی. البته برابری اجتماعی و اقتصادی به معنای توزیع برابر درآمدها و ثروت نیست (سندل، ١٣٩٤: ١٨٧). وی معتقد است اصل اول مقدم بر اصل دوم است و نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی را به شرطی پذیرفتنی میداند «که این نابرابریها باید مختص به مناصب و مقامهایی باشند که تحت شرایط برابری منصفانه فرصتها، باب آنها به روی همگان گشوده است؛ دوم اینکه این نابرابریها باید بیشترین سود را برای محرومترین اعضای جامعه داشته باشد». (رالز، ١٣٨٣: ٨٤). بر این مبنا میتوان از عدالت آموزشی که این نیز بهنوبهخود از پیچیدگی خاصی برخوردار است، سخن به میان آورد و آن را بررسی کرد؛ به این معنی که اگر قرار است نابرابری دراینزمینه وجود داشته باشد باید بهنفع آنانی باشد که در مناطق محروم زندگی میکنند.
برخی عدالت آموزشی را مساوی با داشتن فرصتهای برابر و یکسان آموزشی در میان اعضای جامعه میدانند و آن را برایناساس تعریف میکنند؛ اما این تعریف که مبتنی بر دیدگاه مردمگرایانه (Populist view) است چندان پذیرفتنی نیست و تعاریفی دیگر ارائه شده است که اتفاقا بر نابرابری میان کسانی که از امکانات آموزشی بهرهمند خواهند شد، تاکید دارد. در دیدگاه نخبهگرایانه (Elitism view) دولت موظف است استعداد تحصیلی افراد را در نظر بگیرد و بر اساس آن به کسانی که استعداد بیشتری دارند، امکانات آموزشی بیشتری اختصاص دهد. در رویکرد سوم برابری «بیننسلی» مد نظر است و بهاینمعنا است که تلاش میشود بهگونهای امکانات آموزشی شود تا نابرابری آموزشی از یک نسل به نسل دیگر منتقل نشود (معدندار آرانی و سرکار آرانی، ١٣٨٨: ٣٣٦-٣٣٤). گروه مشاوران یونسکو، وجود فرصت برابر در دستیابی دختران و پسران، اقلیتهای مذهبی و مردم مناطق مختلف کشور را از مصادیق عدالت آموزشی قلمداد کردهاند (به نقل از: بابادی عکاشه، شریف و جمشیدیان، فصلنامه علمی- پژوهشی رفاه اجتماعی: ٢٨٩).
همچنان که ملاحظه میشود رویکرد گروه مشاوران یونسکو تا حدی متفاوت با دیگر رویکردهایی است که عدالت آموزشی را مورد مداقه قرار دادهاند. در رویکرد یونسکو بر وجود فرصت برابر برای اقشار و گروههای مختلف جنسیتی، دینی و منطقهای تاکید شده است درحالیکه در رویکردهای دیگر صرفا به فرد یا بهعبارتدیگر دانشآموز فارغ از عواملی چون جنسیت، دین و محل زندگی اشاره میشود. درحقیقت میتوان به عوامل فوق، «فرهنگ» را نیز اضافه کرد؛ بدین معنی که آیا در محتوای کتابهای درسی، استخدام افراد، توزیع امکانات آموزشی و تفاوتهای فرهنگی لحاظ میشود و بهطور یکسان و برابر به آنها پرداخته میشود؟
بسیاری از اندیشمندان در اعتراض به سیاست یکسانسازی فرهنگی به این نتیجه رسیدند که فرهنگهای مختلف و گروههای اقلیت نیز دارای عناصر و ایدههایی جالبتوجه و تاملبرانگیز هستند که نباید به بهانه آموزش متمرکز، آنها را نابود کرد؛ بلکه باید از تجربیات فرهنگی جوامع مختلف بهره برد و تفاوتهای فرهنگی ملتها را به رسمیت شناخت. درواقع پذیرش اصل احترام به فرهنگهاست که عدالت آموزشی را تسهیل و امکانپذیر خواهد کرد و مانع از اعمال تبعیض و تحقیر علیه فرهنگهای جوامع و اقلیتها خواهد شد. دانشمندان حوزه مطالعات فرهنگی این باور را ساختهوپرداخته کردند که مسیر تاریخ و به تبع آن تجربه توسعه، تحت تاثیر خاستگاههای ملی و فرهنگی متفاوت میتواند مسیرها و تجربههای متفاوتی داشته باشد؛ از این ادعا میتوان نتیجه گرفت که نظام آموزشی بر همین منوال، باید تنوع فرهنگها را به رسمیت بشناسد و برای پرورش و حفظ الگوهای ارزشی و هنجاری آن تلاش کند. ایشان بهطورکلی نشان داده بودند چگونه تاریخ میتواند بهعنوان چیزی متکثر، در پیچوتابها و تنشهای دیدگاهها، داستانها و زمانها و مکانهای متفاوت و گاه مقایسهناپذیر مجددا صورتبندی شود و مسیری متفاوت و حتی منحصربهفرد را در پی گیرد (یانگ،١٣٩٠: ٢٠). درباره اهمیت فرهنگ- بهویژه پستمدرنها- معتقدند معناهای فرهنگی فقط در «مغز و ذهن» قرار ندارند، بلکه اعمال اجتماعی را نظم و سامان میبخشند، در رفتارهای ما تاثیر میگذارند و درنتیجه آثار واقعی عملی دارند (هال، ١٣٩١: ١٨). علاوهبراین، فرهنگ بهمثابه فرایندی اصلی یا سازنده تعریف میشود که ازلحاظ شکلدادن فاعلان اجتماعی و رویدادهای تاریخی به اندازه زیربنای اقتصادی یا مادی اهمیت دارد و بازتاب صرف رویدادها نیست (همان: ٢٤). «هال» بر این باور است که فرهنگ دارای یک نقشه مفهومی مشترک است که شیوه تفسیر مشترکی از نشانههای یک زبان، ارائه و امکان مبادله معنا میان افراد را ممکن میکند (همان: ٣٩).
«نراقی» در تعریف حق تعیین سرنوشت برای اقلیتها به دو سطح اشاره میکند: «سطح فردی که از این حیث هیچ تفاوتی میان شهروندان، از جهت شهروندبودن، وجود ندارد؛ و سطح گروهی که از این حیث، اقوام به صفت گروهی خود باید واجد حقوق ویژهای باشند که لزوما از طریق تامین حقوق فردی افراد آن قوم بهمثابه شهروندان احقاق نمیشود». ازنظر وی در سطح گروهی، حق تعیین سرنوشت، مستلزم حق «حفظ هویت فرهنگی» و حق «خودگردانی» است. نراقی بر این باور است که حفظ هویت فرهنگی، درواقع برای صیانت از «خودگروهی» و تداوم و تعالیبخشیدن به آن است. فرهنگ قوم، نقش مهمی در هویتآفرینی و معنابخشی به زندگی گروهی قوم دارد. ازجمله پیامدهای مهم بهرسمیتشناختن این حق، حق تحصیل فرزندان به زبان مادری ایشان است. بر اساس حق خودگردانی، ازجمله حقوق اساسی «خودگروهی» آن است که بتواند بهنحو موثر در تعیین سرنوشت خود و تدبیر اموری که بر زندگی او تاثیر جدی مینهد نقش موثر داشته باشد. بهعبارتدیگر «حق خودگردانی»، به این معناست که قوم به صفت گروهی بتوانند مقدرات «خودگروهی» خود را آنچنانکه با شرایط و ارزشهای ویژه ایشان تناسب بیشتری دارد، تدبیر کنند.
با این اوصاف عدالت آموزشی دو بُعد متفاوت دارد: بُعدی از آن شامل توزیع عادلانه امکانات یا میزان بهرهمندی برابر از امکانات آموزشی در مناطق مختلف کشور میشود و بُعد دیگر آن دربرگیرنده چگونگی توجه به تنوع و تکثر فرهنگی در یک جامعه متکثر است. تکثر را میتوان بر اساس عوامل مختلف تبیین کرد. قومیت، مذهب، جغرافیا و ... هرکدام میتواند مبنای تبعیض واقع شوند. بر اساس این تعریف، در این نوشتار موانع تحقق عدالت آموزشی در ایران با توجه به تنوع قومیتی و متغیرهای زبانی، مذهبی و میزان باسوادی بررسی میشود.
زبان مادری
یکی از راههای توجه به تنوع فرهنگی و درنظرگرفتن آن برای تحقق عدالت آموزشی، فراهمآوردن امکان آموزش به زبان مادری برای تمامی کسانی است که دارای فرهنگ و درنتیجه زبان مادری خاص خویش هستند. دلایل عمدهای درباره اهمیت زبان مادری و نقش آن در گسترش و ایجاد عدالت آموزشی در جامعه وجود دارد. «ملکیان» بر این باور است که «وقتی ما زبان مادری را از انسانها دریغ میکنیم، بر وفق همه نظامهای ارزشگذاری، مرتکب خطا میشویم؛ یعنی هم ازلحاظ نظام ارزشگذاری حقوقی، هم ازلحاظ نظام ارزشگذاری اخلاقی، هم ازلحاظ نظام ارزشگذاری زیباییشناسانه و هم ازلحاظ نظام ارزشگذاری مصلحتاندیشانه؛ یعنی در همه نظامهای ارزشگذاری اجازه نداریم زبان مادری دیگران را از آنها بگیریم یا محدودیت برای کاربرد زبان مادری آنها ایجاد کنیم». وی استدلال میکند ازآنجاییکه آموزش به زبان مادری برای انسانها متضمن ایجاد محدودیت برای آزادی دیگران نیست، بنابراین نمیتوان به لحاظ حقوقی، آزادی در دستیابی به آموزش زبان مادری را از انسانها دریغ داشت. ملکیان از منظر اخلاقی با توجه به چهار رهیافت، آموزش زبان مادری را توجیه میکند و درنتیجه منع آن را غیراخلاقی تلقی میکند؛ در رهیافت اول به وجه سلبی قاعده زرین اخلاق استناد میکند. برحسب این قاعده که عبارت است از «با دیگران چنان رفتاری نکن که خوش نداری دیگران با تو چنان رفتاری را بکنند» اکثریت میباید برای اقلیت، درزمینه آموزش زبان مادری، محدودیت ایجاد نکند. رهیافت اخلاقی دوم این است که درد و رنج غیرلازم به هیچکس چه به خودمان و چه به دیگری وارد نکنیم؛ حال ازآنجاییکه محرومکردن انسانها از کاربرد زبان مادری، یعنی تحمیل یک درد و رنج غیرلازم بر آنها، بنابراین ازاینجهت نیز توجهنکردن به تنوع زبانی در موضوع آموزش، غیراخلاقی و درنتیجه غیرعادلانه است. در رهیافت سوم اخلاقی با توجه به اینکه امکان اندراج محمول اخلاقی منفی در آموزش زبان مادری وجود ندارد بنابراین ایجاد ممنوعیت برای آن توجیه اخلاقی ندارد. رهیافت آخر اینکه هیچکدام از احکام اخلاقی جهانروا را که همه مکتبها قبول دارند، مجوز اینکه جلو کاربرد زبان مادری انسانها را بههرعنوانی بگیرید، نمیدهند و اتفاقا برعکس، مخالف هرگونه محرومیت بشر از آزادی زبان مادری هستند (مصاحبه با روزنامه شرق، شماره ٢٢٤٢). این نگاه به عدالت یک نگاه حداقلی است و صرفا به اختصاص امکانات برابر به زبانهای مختلف تاکید ورزیده است درحالیکه بر اساس اصولی که رالز درباره عدالت آورده است آنگاه عدالت ممکن میشود که امکانات بهصورت نابرابر اما بهنفع اقلیتها توزیع و فراهم شود. در نظام آموزشی ما این وضعیت کاملا برعکس است و اگر نابرابری وجود دارد- که هست- به نفع زبانهای مادری اقلیتها نیست.
علاوهبراین، بسیاری از اندیشمندان و عالمان علوم اجتماعی معتقدند که زبان از اهمیت ویژهای برخوردار است و از آن بهعنوان عنصر اصلی یک فرهنگ و هویت انسانها یاد میکنند. ازنظر «هربرت مید» زبان، موجب میشود نوع بشر از حیوانات دیگر متمایز شود، انسان را قادر به واکنش در برابر نمادهای جسمانی و واژهها میکند و بهوجودآورنده ذهن است (ریتزر، ١٣٧٧: ٢٧٥). «هال» نیز بر ویژگی منحصربهفرد و جایگاه محوری زبان تاکید دارد که ازیکسو بهواسطه آن میتوانیم معناهای مشترکی داشته باشیم و ازسویدیگر از طریق زبان بهمثابه یک رسانه ممتاز است که تولید و مبادله معنا ممکن و میسر میشود (هال: ١٥). ازاینرو است که نابودی هر زبان معادل نابودی یک فرهنگ قلمداد شده است و درواقع برای پیشگیری از وقوع این ضایعه است که یونسکو روز دوم اسفند، برابر با ٢١ فوریه را بهمنظور حفظ و کمک به تنوع زبانی و فرهنگی بهعنوان «روز جهانی زبان مادری» نامگذاری کرده و بر همین منوال مجمع عمومی سازمان ملل متحد نیز سال ٢٠٠٨ را سال جهانی زبانها نامگذاری کرد. درحقیقت ازاینجهت نیز آموزش زبان مادری اهمیت خاصی دارد؛ به این معنی که با آموزش زبان مادری به حفظ و تداوم فرهنگها یاری میرسد و درنتیجه جهان از وجود معانی خاص آن فرهنگ محروم نخواهد شد و هویتهای مختلف و متنوع که جهان را زیباتر میکنند از بین نخواهند رفت. در یک جامعه و برای یک نظام سیاسی، رواداشتن تبعیض میان زبانها، فرهنگها و هویتهای مختلف با عدالت همخوانی ندارد و آموزش زمانی عادلانه خواهد بود که به حفظ و تقویت زبانها و فرهنگها مدد برساند. از زاویه و منظر دیگری نیز میتوان به ضرورت عدالت آموزشی و آموزش زبان مادری نگاه کرد: یک نظام سیاسی کارآمد و خوب همواره تلاش میکند بدون تنازل، تمامی اصول مندرج در قانون بهویژه قانون اساسی را اجرا کند. در اصل ١٥ قانون اساسی ایران از لزوم توجه به زبان مادری و آموزش ادبیات آن در مدارس سخن به میان آمده است. از این جنبه نیز بر عدالت نظام سیاسی خدشه وارد میآید اگر به قانون اساسی بیتوجهی شود یا بهصورت گزینشی اجرای آن مد نظر قرار گرفته شود.
نکته آخر که ضرورت توجه به آموزش زبان مادری را به لحاظ رعایت عدالت در نظام آموزشی توجیه میکند استدلالی است که روانشناسان و کارشناسان آموزشی ارائه کردهاند. بسیاری از روانشناسان معتقدند که زبان مادری عزتنفس ایجاد و فراگیری زبانهای دیگر را تسهیل میکند. کارشناسان آموزشی نیز معتقدند که نبود آموزش زبان مادری موجب تضعیف اعتمادبهنفس کودک و درنتیجه افت تحصیلی وی خواهد شد و موجب میشود فقط بخش اندکی از دروس را بفهمد. بدیهی است چنین دانشآموزی که عزتنفس ندارد و اعتمادبهنفس خود را از دست داده و فقط بخشی از مطالب درسی را فراگرفته است ناتوان از تحقیق و بررسی و تجزیهوتحلیل محتوای دروس خواهد بود و تفکر انتقادی در دانشآموزان تقویت نخواهد شد. دانشآموزانی که امکان آموزش زبان مادری خود را ندارند درزمینه رقابت با دیگران، خط شروع برابری ندارند و درنتیجه برای دستیابی به موقعیتهای ممتاز اجتماعی در آینده با مشکلاتی مواجه خواهند شد.
بیسوادی
به دلیل اینکه آمار و اطلاعات شفاف و مشخصی از وضعیت و چگونگی توزیع امکانات آموزشی وجود ندارد، به یکی از نشانههای فقدان عدالت آموزشی که وجود بیسوادی در مناطق یا یک منطقه خاص است، اشاره میشود. بر اساس آماری که رئیس نهضت سوادآموزی ارائه کرده است بالاترین درصد باسوادان در کشور مربوط به تهران، مازندران، اصفهان و سمنان هستند و پایینترین درصد باسوادی در استانهای سیستانوبلوچستان، کردستان، آذربایجان غربی، کرمان و خراسان شمالی است. ملاحظه میشود استانهایی که به لحاظ اقتصادی برخوردارتر هستند و زبان مادری آنها آموزش داده نمیشود به همان نسبت باسواد بیشتری دارند.
کتاب ضمیمه
کتاب ضمیمه دینی در مدارس، مخصوص مناطقی است که اکثریت جمعیت آنجا پیرو مذهب اهل سنت هستند. این کتاب ظاهرا برای برقراری عدالت و احترام به تفاوت و تنوع مذهبی که در کشور وجود دارد، ازلحاظ فقهی بر اساس فقه اهل سنت تدوین شده است و در مدارس تدریس میشود. تا اینجای کار تا حدی عدالت آموزشی رعایت شده است اما نکته اینجاست که از متون و محتوای ضمیمه که مختص دانشآموزان اهل سنت است در کنکور، پرسشی مطرح نمیشود و دانشآموزانی که در دوران دبیرستان در کلاس، کتاب ضمیمه را خواندهاند برای کنکور باید کتاب اصلی را مطالعه کنند و بهاینترتیب در سوالات کنکور اثری از مطالب مندرج در ضمیمه دیده نمیشود.
نویسنده مطلب : خالد توکلی
منبع دریافت این مطلب : روزنامه شرق
- See more at: http://tizland.ir/show/?id=1446#sthash.VZ1lFPLb.dpuf